صدا مرا می برد نمی دانم تا کجا
28 اردیبهشت 1397
15 اردیبهشت ۹۷
شروع کن شروع دوباره نوشتن جاگذاشتن قلم بر سفیدی کاغذ، قلم به دست بودن، کنار گذاشتن ،صدا می آید. صدای موتوری که می رود. به چه فکر می کنی؟ دریای شور و شب و شاه و گدا ، غم و لب و سخن گفتن با خدا، کوه به کوه رسید و دریا گم شد، غم پیدا شد و شعله آتش گرفت، چکاننده لطیفه ها کجاست؟ ساعت چند است؟ گاهی از ذهنم می روی و تنهایم می گذاری ، دست و پنجه را گم کرده ای ، دل در گرو باد داده ای، لبریز و پر و پر می شوی پر از احساس دریا، شعله ی گرما و شاه ریزه ریزه ، شب و شبپره آه تا کجا می روی؟ آیا می دانی تک تک می روی تا خدا. صداست که می آید. صدای هواپیما، صدای ممتد، صدا مرا با خود می برد. نمی دانم تا کجا.