داشتن پدری از جرگه مردان خدا
27 اردیبهشت ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه شب
شبی از شبهای زیبای رمضان، خدای مهربانم را صدا می زنم . خدای خوبم را از تمام اعماق جان صدا می زنم. از او می خواهم سلامتی پدر و مادرم را سایه اشان بر سرم گسترده باشد. پدر سایه مهرت مرا در بردارد و من زیر چتر حمایتت قد کشیده ام و زیسته ام. دوستت دارم دوست داشتنی شیرین همراه با چشمانی سرشار از اشک های غلطان که بر گونه هایم جاری اند. پدرم عاشقانه هایم را برایت می سرایم و بهترین شعر زندگیم را با تو آغاز می کنم. تا تو را دارم چه غم، چه غصه از دل پر قصه . گوش به لب تو داده ام همیشه، تا دردم فراموش کنم. شب که گذشت روز می آید، روز با تو بودن، از تو گفتن، از تو خواستن. شوری در دل دارم از داشتنت. نیازم به داشتنت خیلی وسیع است. کجاست آن دوش پر از هیبتت که من آن را می خواهم. پدرم پدرم پدرم مرا در بر گیر. قلبم از بودنت پر شور است. قلبم تند تند می زند، با بردن نامت، از شنیدن صدایت که گاهی صدای تپیدنش مرا به حیرت وامی دارد، حیرتی وصف ناپذیر از داشتن مردی از جرگه مردان خدا.