بعدازظهر دل انگیز
06 مرداد 1398
صدایی در آسمان می پیچد صدای چکاوک ها و پرستوها، صدای گنجشک هاست. چه زیبا یکدیگر را صدا می زنند. چه زیبا و پر احساس برای معشوقشان می خوانند. چه بعدازظهر دل انگیزی!؟ کاش همه صداها این گونه بود. دلم می خواهد تا همیشه تاریخ در گوشم بپیچی و دوست دارم… بیشتر »
نظر دهید »
بهانه گریه هایم بیا
05 مرداد 1398
گریه هم بهانه می خواهد ولی من بی بهانه برای نبودنت می گریم، بی بهانه که نه بزرگترین بهانه ام برای گریستن نبودن و ندیدن روی ماهت است. یابن الزهرا(عج) بهانه تمام گریه های گاه و بی گاهم بیا بیا ? ? ? اللهم عجل لولیک الفرج بیشتر »
چشم انتظار ظهور
31 فروردین 1398
سالیانی است که چشمانم در پنجره ای رو به فردای ظهور قاب است و عنکبوت ظلم تاری از هجران بر آن بسته و سال هاست برای آمدنت لحظه شماری می کنم. یابن الزهرا ! ببین و نظاره کن چگونه ثانیه ها، لحظه ها، ساعت های در گذر ز هجر و فراقت بی حوصله اند! بیا مهدی جان بیا… بیشتر »
تا روزگار پر امید
30 فروردین 1398
امشب ذهنم همچون اسبی تیز پای، غرق در افکاری مهار نشدنی گاهی به این سو و آن سو می تازد. نمی دانم شاید اگر این فکرهای بیهوده مجالی می داد، قرارداد همیشگیم را با غم می گسستم و راهی دیاری در دوردست ها می شدم. لب بر لبخندهای عاشقانه می گشودم. در کنارت شوره… بیشتر »
قلمرو سایه ها
27 اسفند 1397
دلنوشته به قلم خودم گاهی فکر می کنم به این #آرزو که ای کاش #کوچه حیاتم قلمرو #زیبایی بود. #زیبایی در کنار تو زیستن، ولی افسوس که این #کوچه بی حضور تو قلمرو #سایه هاست. با ترسی وحشت انگیز و هراس آلود بیشتر »