دلیل پنجم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
در این قسمت به یکی دیگر از دلایل پنجگانه ای که باعث گردیده وهابیان درخواست شفاعت را حرام بدانند با هدف بررسی شبهات وهابیت به شفاعت و پاسخ شیعه به آنها پرداخته شده است.
دلیل پنجم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
وهابیان برای اثبات مدعای خود به ادّله ای تمسک کرده اند:لغو درخواست شفاعت از مرده
آخرین استدلال آنان این است که درخواست شفاعت از اولیای الهی در این جهان درخواست حاجت از مرده است که فاقد حس شنوایی است.
قرآن مجید با صراحت کامل، مردگان را غیر قابل تفهیم میداند آنجا که میفرماید:
الف: «انکَ لا تسمِعُ المؤتی، و لا تُسمِعُ الصُّمَّ الدّعاءَ اذا وَلَّوا مدبرین»[1]
تو نمی توانی مردگان و کران را که گوش به سخن تو نمی دهند تفهیم کنی (و هدایت نمایی) قرآن در این آیه، مشرکان را به مردگان تشبیه میکند و میرساند همانطور که مرده، قابل تفهیم نیست، همچنین تفهیم این گروه نیز برای تو مقدور نیست. اگر مردگان قابل سخن گفتن بودند، و حس شنوایی داشتند تشبیه مشرکان مرده دل، به گروه مردگان صحیح نیست.
ب: «ان اللهَ یُسمِّعُ مَن یَشاءُ و ما انتَ بِمُسمِعِ مَن فی القبور»[2]
خداوند هر کس را بخواهد تفهیم میکند و تو نمی توانی افرادی را که در گور نهفته اند اسماع بنمایی.
استدلال به این آیه نیز بسان استدلال به آیه قبل است پس درخواست شفاعت از شخص مرده بسان درخواست از یک جماد است.
پاسخ:
استدلال با این دو آیه روی این اساس است که تصور شده است مفاد آنها این است که: توانی پیامبر گرامی هیچ گاه نمی توانی اموات حقیقی و یا مجازی را اسماع و تفهیم نمایی، در صورتی که هدف این دو آیه این نیست بلکه مقصود از دو آیه این است که تو مستقلاً بدون استمداد از قدرت غیبی نمی توانی مردگان را اعم از واقعی و یا تنزیلی تفهیم کنی، و تا مشیت و درخواست خدا در کار نباشد، قدرت تفهیم در شما نخواهد بود، و این سخن غیر این است که بگوییم پیامبر مطلقاً قدرت تفهیم مردگان را ندارد.
محدثان اسلامی همگی نقل میکنند در صحنه بدر که پیروزی با مسلمانان شد و مشرکان با دادن هفتاد کشته را به فرار گذاشتند. اجساد کشته شدگان کفر، به دستور پیامبر در چاهی ریخته شد سپس پیامبر با آنان چنین سخن گفت: آنچه را که پروردگارم به من وعده کرده بود، حق یافتم، آیا شما نیز آنچه را که خدا وعده کرده بود درست و پای بر جا یافتید. در این موقع برخی از مسلمانان از پیامبر پرسیدند آیا آنان سخن شما را میشنوند و درک میکنند؟ حضرت فرمود: بلی.[3]
این گروه پیوسته در تخطئه دیگر فرقه های اسلامی از در شرک وارد میشوند و به نام طرفداری از توحید، درصدد تکفیر دیگران بر میآیند ولی در این استدلال گفتار را دگرگون کرده و موضوع لغو بودن توجه به اولیاء را پیش کشیدند ولی آنان از این نکته غافلند که اولیاء الهی به برکت دلائل عقلی و نقلی حی و زنده اند.
این انتقاد، حاکی از آن است که انتقاد کننده از وضع روح انسان و تجرد و بقاء آن پس از انتقال جسدها آگاه نبوده و مرگ را فنای محض و نابودی شخص تصور کرده است در حالیکه اولیای الهی به حکم دلایل عقلی و نقلی، حی و زندهاند.[4]
1- دلائل تجرد نفس از ماده پس از جدایی از بدن و بی نیازی از جسد مادی ایجاب میکند که روح انسان پس از مرگ نیز باقی بود و از حیات و ادراک خاصی برخوردار باشد.
2- آیات قرآنی بر ادامه حیات پس از مرگ گواهی میدهند مانند آیه: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»[5]
افرادی را که در راه خدا کشته میشوند مرده مپندارید بلکه آنان زندگانند که در نزد خداوند روزی داده میشوند.
گواه روشن بر حیات واقعی شهیدان راه حق، این است که قرآن آنان را پس از آن که زنده مینامد، چنین توصیف میکند. «فرحین بما اتاهم الله من قصه و یستبشرون بالذین لم یلحقوا من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون»[6] آنان با آنچه که خداوند از کرم خود، عطا فرموده است، خرسند و شادمانند و به کسانی که هنوز به آنان نپیوسته اند بشارت میدهند که هرگز برای آنان بیم و اندوهی نیست.
لا تحزنوا و لا تخافوا: غم و اندوه مخورید و نترسید. کسی که قدرت دارد به دوستان خود چنین جمله ای بگوید آیا نمی تواند دوباره درخواست کنندگان شفاعت از خداوند مغفرت و آمرزش بطلبد.
اگر شهید راه حق میتواند، از خداوند درخواست آمرزش دربارة کسی کند آیا پیامبر که سرور جهانیان و بزرگ و رهبر جهان انسانها و پیشوای شهیدان است نمی تواند چنین کاری از خداوند درخواست کند. پیامبری که روز قیامت شاهد امت و گواه بر اعمال آنان میباشد چطور از کارهای آنان بی خبر است و سخنان آنان را نمی شنود.[7]
هدف این آیات این نیست که اجسادی که در زمین آرمیده اند قابل تفهیم نیستند، و هر جسدی روح از آن جدا شد از قلمرو درک و فهم بیرون میرود و به صورت جمادی در میآید.
طرف خطاب ما اجساد نهفته در قبور نیستند بلکه ما آن ارواح پاک و زنده که با اجساد برزخی در جهان برزخ به سر میبرند، و به تصریح قرآن حی وزنده هستند سخن میگوییم و درخواست شفاعت میکنیم نه با بدن نهفته در خاک.
اگر ما سلام میگوییم، و یا طلب شفاعت میکنیم، و یا سخن میگوییم، سر و کار ما با آن ارواح پاک و زنده است نه با اجساد نهفته در دل خاک.
اگر ما به زیارت قبر و خاک و خانه و کاشانه آنان میرویم به خاطر این است که میخواهیم در خود آمادگی ایجاد نمائیم تا با آنان ارتباط روحی برقرار کنیم، حتی اگر بدانیم جسد آنان مبدل به خاک شده است.[8]
[1] - سوره نمل (27)، آیه 80
[2] - سوره فاطر (35)، آیه 22
[3] - جعفر سبحانی تبریزی، شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث، تهران: دارالکتب الاسلامیه، بی تا ، ص 305
[4] - جعفر سبحانی تبریزی، آیین وهابیت، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1364 ، ص 283
[5] - سوره آل عمران (3)، آیه 169
[6] - سوره آل عمران (3)، آیه 170
[7] - جعفر سبحانی تبریزی، شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث ، همان ، ص 301
[8] - جعفر سبحانی تبریزی، نقدی بر وهابیت، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1364 ، ص 268
دلیل چهارم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
در ادامهی مطالب مربوط به شبهات وهابیت به شفاعت و پاسخ شیعه به آنها، به چهارمین دلیل از دلایل وهابیان بر حرمت شفاعت پرداخته و شبهه های مطرح شده از طرف آنها را مورد نقد قرار میدهیم.
دلیل چهارم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
وهابیان برای اثبات مدعای خود به ادّله ای تمسک کرده اند:شفاعت حقّ مختصّ خدا
آیه ی شریفه ی ذیل حاکی از آن است که شفاعت حق خدا است، در این صورت درخواست شفاعت از دیگری چه معنا دارد؟
«أم اتّخذوا من دون الله شفعاء قل اولو کانوا لا یملکون شیئاً و لا یعقلون قل لله الشّفاعه جمیعاً».[1]
« بلکه آنان جز خدا شفیعانی گرفته اند، بگو اگر آنان چیزی را مالک نباشند و تعقل نکنند [چگونه می توانند شفیعان شما باشند؟] بگو شفاعت، همه از آن خدا است».
پاسخ
مقصود از جمله ی «لله الشّفاعۀ جمیعاً» این نیست که خدا شفاعت می کند و بس و دیگری حق شفاعت کردن ندارد؛ زیرا شکی نیست که خدا هیچ گاه درباره ی کسی نزد شخصی دیگر، شفاعت نمی کند، بلکه مقصود این است که تنها خداوند مالک اصل شفاعت است نه بت ها؛ زیرا کسی مالک شفاعت می شود که از عقل و درک و مالکیت چیزی برخوردار باشد در حالی که بت ها فاقد هر دو شرط هستند.[2]
بنابراین شفاعت از آن جهت که نوعی تأثیر گذاری در سرنوشت بشر است از مظاهر و جلوه های ربوبی خداوند است و به همین جهت، اوّلاً و با لذات، به خداوند متعال اختصاص دارد؛ ولی این مطلب با اعتقاد به حقّ شفاعت برای پیامبران و صالحان منافات ندارد زیرا شفاعت آنان به صورت مستقل نیست، بلکه هستند به اذن و مشیّت الهی است؛[3] و این مطلبی است که از قرآن کریم به روشنی به دست می آید:
« من ذا الّذی یشفع عنده إلّا بإذنه».[4]
« کیست که در پیشگاه الهی به شفاعت برخیزد، مگر به فرمان او».
و یا این آیه که می فرماید: « ما من شفیعٍ إلّا من بعد إذنه»[5]؛« هیچ شفیعی جز به اجازه ی او نخواهد بود».
[1] - زمر(39) آیه 43 و 44.
[2] - جعفر سبحانی، آئین وهابیت ،چ 10، تهران: مشعر، 1375 . ص 270.
[3] - علی اصغر رضوانی، سلفی گری و پاسخ به شبهات، قم: مسجد مقدس جمکران، 1384، 461
[4] - بقره(2) آیه 255.
[5] - یونس(10) آیه 3.
دلیل سوم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
در ادامهی مباحث مربوط به شبهات وهابیت به شفاعت و پاسخ شیعه به آنها، به یکی دیگر از دلایل وهابیان بر حرمت شفاعت پرداخته و شبهه های مطرح شده از طرف آنها را مورد نقد قرار میدهیم.
دلیل سوم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن:
وهابیان برای اثبات مدعای خود به ادّله ای تمسک کرده اند:حرام بودن درخواست حاجت از غیر خداوند
سومین دلیل وهابی بر حرام دانستن درخواست شفاعت از اولیاء این است که به حکم صریح قرآن، نباید در مقام دعا، غیر خدا را بخوانیم و درخواست شفاعت از غیر او، نوعی درخواست حاجت از غیر خدا است.
قرآن مجید می فرماید: « فلا تدعوا مع الله أحداً»؛[1] «با خدا، غیر خدا را نخوانید»؛ هر گاه گفته شود که خواندن غیر خدا حرام است و از طرف دیگر، شفاعت برای اولیای او ثابت می باشد، راه جمع این است که شفاعت اولیاء را از خدا بخواهیم نه از خود آنان.
و گواه بر این که این نوع دعوت ها، عبادت و پرستش است آیه ی ذیل می باشد:
« ادعونی استجب لکم إنّ الّذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنّم داخرین».[2]
« مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را، قطعا کسانی که از عبادت من تکبر می ورزند، به زودی با خواری وارد جهنّم خواهند شد».
با کمی دقت خواهیم دید که در آغاز آیه لفظ «دعوت» و در پایان آن، لفظ « عبادت» به کار رفته است و این گواه بر آن است که دعوت و عبادت، یک مفهوم دارند.
پاسخ
اولاً: مقصود از حرام بودن دعوت غیر خدا در جمله ی «فلاتدعوا» مطلق خواندن و درخواست نیست بلکه مقصود از حرام بودن دعوت، حرمت پرستش غیر خدا است، به گواه ما قبل آیه که می فرماید: « و أنّ المساجد لله» این جمله دلیل بر این است که مقصود از دعوت در آیه، دعوت و خواندن خاصی است که ملازم با پرستش است و آن، قیام همراه با ذلّت و خضوع بی نهایت در برابر کسی است که او را الله و ربّ، اختیار دار جهان و حاکم مطلق بر صحنه ی آفرینش می دانیم؛ در حالی که این قیدها در درخواست شفاعت از بنده ای که خدا به او چنین حقی را عطا فرموده است که به اذن او شفاعت کند، وجود ندارد.
ثانیاً: آن چه در آیه، تحریم شده، این است که کسی را همراه خدا بخوانیم و او را در رتبه ی خدا قرار دهیم؛ چنان که لفظ « مع الله» بیان گر این مطلب است؛ بنابراین، اگر کسی از پیامبر بخواهد که در حق او دعا کند تا خدا گناهان او را ببخشید، هرگز همراه خدا کسی را نخوانده است بلکه حقیقت این دعوت جز خواندن و دعوت خدا چیز دیگری نیست.[3]
اگر درخواست حاجت از بت در برخی از آیات، شرک معرفی شده به خاطر این است که مشرکین، آن ها را خدایان کوچک، اختیار دار همه یا بخشی از کارهای خدا و قادر بر مقاصد خویش می دانستند و لذا قرآن مجید در مقام انتقاد از این نوع اندیشه ها می فرماید:
« والّذین تدعون من دونه لا یستطیعون نصرکم و لا أنفسهم ینصرون».[4]
« و کسانی را که جز خدا می خوانید نه بر یاری شما توانایی دارند و نه می توانند خود را یاری کنند».
و نیز می فرماید: «إنّ الّذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم».[5]
« کسانی را که جز خدا می خوانید، مانند شما، بندگان خدا هستند».
[1] - جن(72) آیه 8.
[2] - غافر(40) آیه 60.
[3] - ناصر مکارم شیرازی، انگیزه ی پیدایش مذاهب، قم: هدف، بی تا، ص 178.
[4] - اعراف(7) آیه 197.
[5] - ناصر مکارم شیرازی، انگیزه ی پیدایش مذاهب . همان، 194.
دلیل دوم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
در ادامهی مطلب، به بررسی دیدگاه وهابیان دربارة شفاعت پرداخته و شبهه های مطرح شده از طرف آنها را مورد نقد قرار میدهیم.
دلیل دوم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن:
وهابیان برای اثبات مدعای خود به ادّله ای تمسک کرده اند: شفاعت خواهی از بت ها دلیل شرک مشرکین حجاز
دومین استدلال وهابیان بر حرام دانستن درخواست شفاعت از اولیای خدا، این است که خداوند، بت پرستان حجاز را از آن رو مشرک خوانده است که آن ها از بت ها طلب شفاعت کرده و در مقابل آن ها به ناله و زاری پرداخته و درخواست وساطت می کردند. چنان که آیه ی ذیل بر آن گواهی می دهد:
« و یعبدون من دون الله مالا یضرّهم و لا ینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عندالله».[1]
« موجوداتی را می پرستند که به آن ها، زیان و سودی نمی رسانند و می گویند که آن ها شفیعان ما نزد خدا هستند».
بنابراین هر نوع شفاعت خواهی از غیر خدا، شرک و پرستش شفیع خواهد بود.
پاسخ
اولاً: این آیه کوچک ترین دلالتی بر مقصود آنان ندارد و اگر قرآن، آنان را مشرک می داند نه از این نظر است که آن ها از بت ها شفاعت می خواستند بلکه علّت مشرک بودن آن ها این است که بت ها را می پرستیدند تا سرانجام، آنان را شفاعت کنند.[2]
اگر شفاعت خواهی از بت ها، پرستش آن ها بود، دیگر دلیلی ندارد که بعد از جمله ی « و یعبدون» جمله ای مانند «و یقولون هؤلاء شفعاؤنا» را بیاورد.
این که در آیه شریفه، این دو جمله به صورت عطف آمده اند، حاکی از آن است که موضوع پرستش بت ها، غیر از مسأله ی شفاعت خواهی از آنان بوده است.
آیه هرگز دلالت ندارد بر این که شفاعت خواهی از بت ها، پرستش آن ها است چه رسد به این که شفاعت خواهی از اولیای حق، نشانه ی پرستش آن ها باشد.[3]
ثانیاً: فرض کنید که علّت شرک بت پرستان، شفاعت خواهی آنان از بت ها بوده است، ولی میان این نوع شفاعت خواهی و شفاعت خواهی مسلمانان، تفاوت های اساسی وجود دارد. مشرکان، بت ها را مالکان شفاعت و صاحب اختیار درگاه الهی در مسائل مربوط به آمرزش گناه و شفاعت می دانستند؛ بنابراین شفاعت خواهی آنان از بت ها، عبادت بت ها بوده است زیرا با اعتقاد به الوهیّت و ربوبیّت آن ها، همراه بوده است؛ در جایی که یک فرد مسلمان از اولیای الهی به عنوان یک فرد مقرب و آبرومند در نزد خداوند و یک عبد مأذون از جانب او در مسأله ی شفاعت، درخواست شفاعت و طلب دعا می کند و مقایسه ی این دو نوع اعتقاد با یک دیگر دور از انصاف و واقع بینی است.[4]
[1] - یونس(10) آیه 18.
[2] - ابوطالب تجلیل تبریزی، معیار ما در اعتقادات، ترجمه ی علی سلگی نهاوندی، قم: دارالاعتصام، 1417 ه ق، ص 62.
[3] - جعفر سبحانی، وهابیت مبانی فکری و کارنامه ی عملی، قم: موسسه امام صادق (ع) بی تا ، ص 304.
[4] - جعفر سبحانی ، آئین وهابیت، چ 10، تهران: مشعر، 1375، ص 266.
دلیل اول وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
در ادامهی مطلب، به بررسی دیدگاه وهابیان دربارة شفاعت پرداخته و شبهه های مطرح شده از طرف آنها را مورد نقد قرار میدهیم.
دلیل اول وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن:
وهابیان برای اثبات مدعای خود به ادّله ای تمسک کرده اند: شرک بودن درخواست شفاعت
ابن تیمیه، درخواست شفاعت را دو قسم کرده است:
1- درخواست شفاعت از اولیا در حالی که زنده هستند.
2- درخواست شفاعت از ایشان پس از مرگ ایشان.
قسم اول را شرک نمی داند و قسم دوم را شرک می داند.
وی درباره ی درخواست شفاعت چنین می گوید:
« القرآن ینهی أن یدعی غیرالله، لا من الملائکه و لا الانبیاء و لا غیرهم، فإنّ هذا شرک أوذریعۀ إلی الشرک. بخلاف ما یطلب أحدهم فی حیاته من الدعا و الشفاعه، فإنّه لا یفضی إلی ذلک، فإنّ أحداً من الانبیاء و الصالحین لم یعبد فی حیاته بحضرته، فإنّه ینهی من یفعل ذلک. بخلاف دعائهم بعد موتهم، فإنّ ذلک ذریعۀ إلی الشرک بهم و کذلک دعائهم فی مغیبهم هو ذریعۀ الی الشرک. فمن رأی نبیّاً أو ملکاً و قال له: (ادع لی) لم یفض ذلک إلی الشرک به، بخلاف من دعاه فی مغیبه، فأن ذلک یفضی إلی الشرک به».[1]
« قرآن نهی کرده است از این که کسی غیر از خداوند- یعنی ملائکه، پیامبران و دیگران- خوانده شود؛ زیرا این شرک یا وسیله ای به سوی شرک است. امّا درخواست دعا و شفاعت از ملائکه یا پیامبران و دیگران در هنگام زنده بودن آن ها، موجب شرک نمی شود؛ چرا که هیچ کس از پیامبران یا بندگان صالح در حضور خودش پرستش نمی شود، چون خود او دیگران را از این عمل نهی می کند. و اما درخواست از آنان پس از مرگ، وسیله ای به سوی شرک است؛ از این رو اگر شخصی یکی از پیامبران را ببنید و یا یکی از فرشته ها را زیارت کند و به او بگوید: (از تو درخواست می کنم) موجب شرک نیست، ولی اگر همین جمله را در حالی که آن پیامبر یا فرشته غائب است بگوید، موجب شرک می شود».
خلاصه ی سخنان « ابن تیمیه» این است:
1- درخواست شفاعت از پیامبران و ملائکه و دیگران در حقیقت درخواست از غیر خداوند است و این، شرک یا وسیله ای به سوی شرک است و در قرآن کریم، درخواست از غیر خداوند نهی شده است.
2- چنان چه شفاعت کننده زنده باشد، درخواست شفاعت از او موجب شرک نمی شود؛ زیرا خود شفاعت کنندگان افراد را از شرک نهی می کنند؛ ولی اگر زنده و حاضر نباشند، درخواست شفاعت از آنان موجب شرک می شود.
پاسخ
1- شما گفتید «القرآن ینهی أن یدعی غیر الله» و این تصرّف در قرآن کریم و تحریف در کلمات خداوند متعال است؛ زیرا قرآن کریم از خواندن و درخواست از غیر خدا، نهی نکرده «القرآن ینهی أن یدعی غیر الله مع الله»، بلکه از خواندن و درخواست از غیر خداوند در عرض خداوند و به عنوان شریک او نهی کرده است و می فرماید:
- « فلا تدعوا مع الله أحداً»؛[2] «پس هیچ کس را با خدا نخوانید».
- « أئنّکم لتشهدون أنّ مع الله ءالههً اُخری»؛[3] «آیا شما گواهی می دهید که با خداوند، خدایان دیگری هست؟».
- « لا تجعل مع الله إلها ءاخر»؛[4]«با خدا معبودی دیگر قرار نده».
- «فلا تدع مع الله إلها ءاخر»؛[5] «پس با خدا معبودی دیگر نخوان».
در تمام این آیات شریفه، کلمه ی «مع» وجود دارد و معنای کلّی آن ها، این است که نباید در عرض خداوند و به طور مستقل از کسی دیگر- پیامبران، ملائکه یا دیگران- درخواست شود و برای خداوند، شریک و همکار قرار داده شود؛ لذا اگر کسی بگوید «یا نبی الله إغفر ذنبی» « ای پیامبر خدا! گناه مرا بیامرز» یا بگوید: « یا الله و یا نبیّ الله اغفرا ذنبی» « ای پروردگارا! وای پیامبر خدا! گناه مرا بیامرزید»، این، خواندن و درخواست کردن از غیر خدا، در عرض خدا یا به همراه خداوند بوده و شرک است.
و امّا درخواست شفاعت از پیامبران و ملائکه و دیگران به معنای این است که ما از شما که دارای مقام و منزلتی نزد خداوند متعال هستید، درخواست می کنیم در قیامت، چنان چه خداوند به شما اجازه ی شفاعت داد، ما را همراه خود گردانید تا از عذاب جهنم در امان بمانیم و یا نجات پیدا کنیم.
این درخواست اگرچه درخواست از بنده ی خدا است، ولی درخواست از او درعرض خداوند نیست.
2- اگر درخواست شفاعت از دیگران موجب شرک باشد، تفاوتی میان زمانی که شفاعت کننده، زنده یا حاضر باشد و یا زنده و حاضر نباشد، وجود ندارد؛ زیرا اگر شفاعت کننده، زنده و حاضر باشد و کسی از او درخواست شفاعت کند و مقصودش این باشد که شفاعت کننده در شفاعت استقلال دارد، این شرک است و نهی کردن شفاعت کننده از شرک، تأثیری در مشرک نبودن درخواست کننده ی شفاعت ندارد؛ چون شرک از اعمال قصدی است و ربطی به نهی یا امر دیگری ندارد.[6]
[1] - عباسعلی زارعی سبزواری، در پرتو شریعت،تهران: مشعر، 1386، ص 257، (به نقل ابن تیمیه).
[2] - الجنّ(72) آیه 18.
[3] - الانعام(6) آیه 19.
[4] - الاسراء(17) آیه 22.
[5] - الشعراء(26) آیه 213.
[6] - جعفر سبحانی، پاسداری از مرقد پیامبران و امامان، تهران: مشعر، بی تا، ص 95.