دلیل اول وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
در ادامهی مطلب، به بررسی دیدگاه وهابیان دربارة شفاعت پرداخته و شبهه های مطرح شده از طرف آنها را مورد نقد قرار میدهیم.
دلیل اول وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن:
وهابیان برای اثبات مدعای خود به ادّله ای تمسک کرده اند: شرک بودن درخواست شفاعت
ابن تیمیه، درخواست شفاعت را دو قسم کرده است:
1- درخواست شفاعت از اولیا در حالی که زنده هستند.
2- درخواست شفاعت از ایشان پس از مرگ ایشان.
قسم اول را شرک نمی داند و قسم دوم را شرک می داند.
وی درباره ی درخواست شفاعت چنین می گوید:
« القرآن ینهی أن یدعی غیرالله، لا من الملائکه و لا الانبیاء و لا غیرهم، فإنّ هذا شرک أوذریعۀ إلی الشرک. بخلاف ما یطلب أحدهم فی حیاته من الدعا و الشفاعه، فإنّه لا یفضی إلی ذلک، فإنّ أحداً من الانبیاء و الصالحین لم یعبد فی حیاته بحضرته، فإنّه ینهی من یفعل ذلک. بخلاف دعائهم بعد موتهم، فإنّ ذلک ذریعۀ إلی الشرک بهم و کذلک دعائهم فی مغیبهم هو ذریعۀ الی الشرک. فمن رأی نبیّاً أو ملکاً و قال له: (ادع لی) لم یفض ذلک إلی الشرک به، بخلاف من دعاه فی مغیبه، فأن ذلک یفضی إلی الشرک به».[1]
« قرآن نهی کرده است از این که کسی غیر از خداوند- یعنی ملائکه، پیامبران و دیگران- خوانده شود؛ زیرا این شرک یا وسیله ای به سوی شرک است. امّا درخواست دعا و شفاعت از ملائکه یا پیامبران و دیگران در هنگام زنده بودن آن ها، موجب شرک نمی شود؛ چرا که هیچ کس از پیامبران یا بندگان صالح در حضور خودش پرستش نمی شود، چون خود او دیگران را از این عمل نهی می کند. و اما درخواست از آنان پس از مرگ، وسیله ای به سوی شرک است؛ از این رو اگر شخصی یکی از پیامبران را ببنید و یا یکی از فرشته ها را زیارت کند و به او بگوید: (از تو درخواست می کنم) موجب شرک نیست، ولی اگر همین جمله را در حالی که آن پیامبر یا فرشته غائب است بگوید، موجب شرک می شود».
خلاصه ی سخنان « ابن تیمیه» این است:
1- درخواست شفاعت از پیامبران و ملائکه و دیگران در حقیقت درخواست از غیر خداوند است و این، شرک یا وسیله ای به سوی شرک است و در قرآن کریم، درخواست از غیر خداوند نهی شده است.
2- چنان چه شفاعت کننده زنده باشد، درخواست شفاعت از او موجب شرک نمی شود؛ زیرا خود شفاعت کنندگان افراد را از شرک نهی می کنند؛ ولی اگر زنده و حاضر نباشند، درخواست شفاعت از آنان موجب شرک می شود.
پاسخ
1- شما گفتید «القرآن ینهی أن یدعی غیر الله» و این تصرّف در قرآن کریم و تحریف در کلمات خداوند متعال است؛ زیرا قرآن کریم از خواندن و درخواست از غیر خدا، نهی نکرده «القرآن ینهی أن یدعی غیر الله مع الله»، بلکه از خواندن و درخواست از غیر خداوند در عرض خداوند و به عنوان شریک او نهی کرده است و می فرماید:
- « فلا تدعوا مع الله أحداً»؛[2] «پس هیچ کس را با خدا نخوانید».
- « أئنّکم لتشهدون أنّ مع الله ءالههً اُخری»؛[3] «آیا شما گواهی می دهید که با خداوند، خدایان دیگری هست؟».
- « لا تجعل مع الله إلها ءاخر»؛[4]«با خدا معبودی دیگر قرار نده».
- «فلا تدع مع الله إلها ءاخر»؛[5] «پس با خدا معبودی دیگر نخوان».
در تمام این آیات شریفه، کلمه ی «مع» وجود دارد و معنای کلّی آن ها، این است که نباید در عرض خداوند و به طور مستقل از کسی دیگر- پیامبران، ملائکه یا دیگران- درخواست شود و برای خداوند، شریک و همکار قرار داده شود؛ لذا اگر کسی بگوید «یا نبی الله إغفر ذنبی» « ای پیامبر خدا! گناه مرا بیامرز» یا بگوید: « یا الله و یا نبیّ الله اغفرا ذنبی» « ای پروردگارا! وای پیامبر خدا! گناه مرا بیامرزید»، این، خواندن و درخواست کردن از غیر خدا، در عرض خدا یا به همراه خداوند بوده و شرک است.
و امّا درخواست شفاعت از پیامبران و ملائکه و دیگران به معنای این است که ما از شما که دارای مقام و منزلتی نزد خداوند متعال هستید، درخواست می کنیم در قیامت، چنان چه خداوند به شما اجازه ی شفاعت داد، ما را همراه خود گردانید تا از عذاب جهنم در امان بمانیم و یا نجات پیدا کنیم.
این درخواست اگرچه درخواست از بنده ی خدا است، ولی درخواست از او درعرض خداوند نیست.
2- اگر درخواست شفاعت از دیگران موجب شرک باشد، تفاوتی میان زمانی که شفاعت کننده، زنده یا حاضر باشد و یا زنده و حاضر نباشد، وجود ندارد؛ زیرا اگر شفاعت کننده، زنده و حاضر باشد و کسی از او درخواست شفاعت کند و مقصودش این باشد که شفاعت کننده در شفاعت استقلال دارد، این شرک است و نهی کردن شفاعت کننده از شرک، تأثیری در مشرک نبودن درخواست کننده ی شفاعت ندارد؛ چون شرک از اعمال قصدی است و ربطی به نهی یا امر دیگری ندارد.[6]
[1] - عباسعلی زارعی سبزواری، در پرتو شریعت،تهران: مشعر، 1386، ص 257، (به نقل ابن تیمیه).
[2] - الجنّ(72) آیه 18.
[3] - الانعام(6) آیه 19.
[4] - الاسراء(17) آیه 22.
[5] - الشعراء(26) آیه 213.
[6] - جعفر سبحانی، پاسداری از مرقد پیامبران و امامان، تهران: مشعر، بی تا، ص 95.