بسیار پیش می آید ...
۳ خرداد ساعت ۱۱و ۴۵ شب
#همنوا با ابو حمزه
بسیار پیش می آید از خودت می پرسی، چرا با درخواستم موافقت نشد. چرا به خواسته ام نرسیدم. چرا و چراهای بسیاری دیگر، که تو را گاهی دچار تردید و شک می کند. گاهی تردیدها محاصره امان می کنند و چه می دانیم همه از رخنه او در قلب و دل نشات می گیرد که به حال خود رهایش کرده ایم و از خدا بی خبر شده است.
گاهی یادم می رود باورم را که تویی امید آرزومندان و تویی که برآورده می کنی حوائج را و تویی که مراقبت می کنی از پریشان حالان. چه کم است فاصله مسافری که از خوبی تو به سوی بدی کوچ کرده است و هیچ پنهان نیست از تو ولی اعمال بد من بنده می پوشاند مرا. بسیار از تو خواسته ام و استغاثه ات کرده ام و توسل جسته ام بدون استحقاق، بدون آن که سزاوار باشم خواهان عفوم چرا که به کرمت اعتماد کرده ام و به راستی وعده ات غرق در آرامش شده ام. پناهنده شده ام پناهنده ایمان و توحید و یکتاپرستی. پروردگارم جز تو نیست مرا ربی و خدایی. شریکی نداری پروردگارم. گوینده و گفته ات حق و وعده ات راست که امر کردی مرا به درخواست از خودت که رئوفی و مهربان. پس لختی دلم را به تو می سپارم، دلم را با یادت در برگیر و آرام کن، ای امید امیدواران و ای منتهای دعای عارفان.