دلم می سوزد
25 اسفند 1397
? ❤️ ? گاهی دلم می سوزد برای خودم که فراموش می کنم گذر زمان را. دلم می سوزد از این غفلت که سایه مداومش را بر سر تا پایم انداخته است. تاج بندگی بر سرم نهادی ولی با ناشکریم نعمتی به این بزرگی را بر زمین می گذارم. سرم پر از رویاست. رویاهای کوچک و بزرگ. در… بیشتر »
2 نظر
گاهی شبی
20 اسفند 1397
گاهی شبی، دمی با خودت خلوت کن. شاید صدای بلند اطرافت اجازه نمی دهد ندای دلت را بشنوی. صدای شکستن نمی شنوی، صدای خراشیدن نمی شنوی. صدای نجوایی عاشقانه گوشت را می نوازد. دمی با صدایی برخاسته از اعماق دلت خلوت کن دوش به دوشش بنشین و کل کلی عارفانه را آغاز… بیشتر »
گاهی که... قسمت سوم
18 اسفند 1397
گاهی که… قسمت سوم شب مرا فراموش نکن. روز مرا فراموش نکن. احسانت را به من فراموش نکن. وای چرا این گونه شد. دل و جانم اعتراض دارد به خود، به فراموشی خود، نه تو ای رحمان و رحیمم. پس برگردان حرفم را و نپذیر آن را چرا که باید من روز و شب فراموشت نکنم.… بیشتر »
گاهی که... ۴
18 اسفند 1397
گاهی که… قسمت چهارم چه گونه است که با آفرینشم همچون دو ملکی که همراهم نمودی دو شیطان نیز در کنارم قرار دادی که با گوشت، پوست، استخوان و خونم عجین است. تسلط و اغوایی را در وجودم پذیرفتی که نشان از حکمتت دارد. از سوی دیگر احسان را در موردم به حد… بیشتر »
گاهی که... ۳
14 اسفند 1397
گاهی که… قسمت سوم شب مرا فراموش نکن. روز مرا فراموش نکن. احسانت را به من فراموش نکن. وای چرا این گونه شد. دل و جانم اعتراض دارد به خود، به فراموشی خود، نه تو ای رحمان و رحیمم. پس برگردان حرفم را و نپذیر آن را چرا که باید من روز و شب فراموشت نکنم.… بیشتر »