دلم می سوزد
25 اسفند 1397
? ❤️ ? گاهی دلم می سوزد برای خودم که فراموش می کنم گذر زمان را. دلم می سوزد از این غفلت که سایه مداومش را بر سر تا پایم انداخته است. تاج بندگی بر سرم نهادی ولی با ناشکریم نعمتی به این بزرگی را بر زمین می گذارم. سرم پر از رویاست. رویاهای کوچک و بزرگ. در… بیشتر »
2 نظر
خانه تکانی عجب صفایی داره
21 اسفند 1397
ذهنم پر شده، باید خالی گردد. خانه تکانی عجب صفایی دارد. دلم بهانه می گیرد. دمی بی غصه می خواهد. ولی مگر می شود. انَّ الانسانَ لَفی خُسر را مگر یادم رفته است. هر لحظه در گیر و دار این دنیای پر ابتلا شناور روی آب های آزاد با امواج روزگار به این سو و آن سو… بیشتر »
کوچ شبانه
20 اسفند 1397
گم شده ام. شب و روز ندارد. گاهی که پایت می لنگد دلت نیز می لغزد. شبانه کوچ می کنی با کوله باری ز گناه سوی ربنا تا کشتی نجاتی شوی برای دل طوفان زده ات از اعماق اقیانوس تنهایی . دل به دلت می دهم. کوتاه و مختصر فریادی از سر لطف و کرم نثارم کن تا شاید این… بیشتر »
گاهی شبی
20 اسفند 1397
گاهی شبی، دمی با خودت خلوت کن. شاید صدای بلند اطرافت اجازه نمی دهد ندای دلت را بشنوی. صدای شکستن نمی شنوی، صدای خراشیدن نمی شنوی. صدای نجوایی عاشقانه گوشت را می نوازد. دمی با صدایی برخاسته از اعماق دلت خلوت کن دوش به دوشش بنشین و کل کلی عارفانه را آغاز… بیشتر »
هر چه بادا باد!؟
18 اسفند 1397
هر چه بادا باد!؟ دل را نجات بده از منجلاب تاریکی و خود را آزاد کن از قید ندانستن ها. گوش بسپار به صدای عاشقانه ای که ندا می دهد تو را و تنها رهایت نمی گذارد. بیشتر »