تا روزگار پر امید
30 فروردین 1398
امشب ذهنم همچون اسبی تیز پای، غرق در افکاری مهار نشدنی گاهی به این سو و آن سو می تازد. نمی دانم شاید اگر این فکرهای بیهوده مجالی می داد، قرارداد همیشگیم را با غم می گسستم و راهی دیاری در دوردست ها می شدم. لب بر لبخندهای عاشقانه می گشودم. در کنارت شوره… بیشتر »
نظر دهید »
تو می آیی
30 فروردین 1398
تویی آن شکوفه لبریز از زیبایی باغ انتظار که شکفتن فصل سبز ظهور را منتظری تویی آن خشم فرو خورده زمین که صبح هر آدینه به امید شکفتن گل رویت ندبه می کنیم شاید که این جمعه غروب کند انتظارمان تا دوباره بلبلان سرود عشق سرایند. یابن الحسن در کجا یابم تو را !؟… بیشتر »
روزگار زینبی
02 فروردین 1398
دوست دارم بنویسم از روزگار پر حزنت. از روز ولادتت که پر ز رحمت کردی خانه ای را که قبل از دو پسر آن را پر از نعمت کرده بود. وقتی به دنیا آمدی آغوش پدر پذیرایت شد. پدری از جنس نور که تو را با بوسیدن غرق نور کرد. مادر از پدر خواست که بر رحمت نازل شده نامی… بیشتر »
دخترا بابایی اند
28 اسفند 1397
دست در دستان تو و این گونه پر می کنم جای خالیت را با سپردن دست های سردم به ماکتی از تو. چه زیباست بودنت و احساس داشتنت حتی اگر ماکتی باشد که تو را متعلق به من کند و این گونه احساس مالکیت می کنم. تو را ایستاده در کنارم همچون گذشته احساس می کنم. احساسی که… بیشتر »
رویای صادقه پدر
27 اسفند 1397
روز پدر مبارک دست در دست عکسی از پدر نگاه کن، نگاه کن، با دقت بیشتر نگاه کن به دخترکانی که در قاب تصویر عکسی پر از شور و احساس را جلوی دیدگانمان آفریده اند. با دستانی پر از مهر و احساس عکسی از پدر در دست دارند. پدری که فقط حضورش را در قالب عکسی زیبا در… بیشتر »