چه بر ذهن نقش بسته؟
28 اردیبهشت 1397
۲۹ فروردین۹۷
لب به سخن گشود، پای دلت را به این دنیا بازکن، شروع کن شروع، از کجا تا نا کجا، از خدا تا ناخدا، از شرق تا غرب چکیدن را ، مرغ پرید، قفس شکست ، دل، پر، گل، غم، کوه، دریا، سرسره ی سبکسر، شیرین کن ، شب که می رود شبپره کجاست؟ ذهنم می پرد، پلک می زنم ، قول دادی زیر قولت زدی ، کوه را با آن همه دریا تنها گذاشتی، دریا دریا، شب و غروب ، غم کوه پریشانی، پرده را کنار بزن، تند تند بنویس قلم از کاغذ برندار، سرعتت کم است، چه بر ذهن نقش بسته است آیا می دانی؟