#همنوا با ابوحمزه
۱ خرداد ساعت 6 بعدازظهر #همنوا با ابوحمزه
دلم برای نوشتن تنگ شده است. چه می شود کرد کار بسیار دارم روزهای شلوغی را پشت سر می گذارم. از دروغ ها، نیرنگ ها و غرورها خسته شده ام. گاهی دلم برای استراحت و خوبی ها تنگ می شود و می نویسم از آنچه از ذهنم گذر می کند یا من این گونه احساس می کنم.
نمی دانم شاید نگاهی به دعای ابوحمزه کنم. دلم یک سکوت زیبا می خواهد. باد می وزد و صدای آن گوش احساسم را می نوازد. حال دیگر خستگی بدر کرده و شروع می کنم به نوشتن.
می نویسم که لب به سخن گشودن دلی پر ز غصه می خواهد. گاهی این گونه می شود، لحظات بی تو بودنم پر از شکوه و شکایت و خود را به ستوه می آورم و رهسپار می شوم به کنجی پر از احساس بیزاری.
ولی هیچم بهانه نیست که سویم آیی و دل در گرو عشقم سپاری، جز لحظه اشکبار شدن چشمم، دیگر دلم توان ندارد احساس دوری را. پس پر می کشد احساسم برای غرق شدن در دریای مهرت که کمتر چشم بینای دیدنش را دارم. زود فراموشم می شود خوبی هایت، گذشت هایت و خطا پوشی های گاه و بیگاهت را.
چه می شود مرا چیزی در درونم می جوشد و به آستانه سر رفتن می رسد احساسم از خودم. حوصله ام سر می رود، از یکنواختی زندگی و بی هیچ بهانه زیستن.
ولی باز آغوش رحمانیتت مرا به سوی خود می خواند تا شور و شعورم را به اوج برسانی با بودنت. تا شب سیاه بی کسی هایم را به روزی سپید با سحری عاشقانه مبدل کنی.
لحظه ای می خوانیم و می خوانمت این گونه با احساس که ای پروردگارم مرا با عقوبتت ادب مکن و به خاطر بدی کردارم با من مکر نکن. ای تمام خیر اگر تو رو برگردانی از من، خیر را از کجا یابم و دیگر کس نمی ماند از برای نجاتم وقتی تو را ندارم. توانمان از توست، چه گنهکار و چه نیکوکار و تنها یاری گر ما توئی با رحمت واسعه ات.
پروردگارم با تو خود را شناختم و سویت دعوت شدم و با تو شناختم تو را و هرگاه خواندمت حتی با احساس سستی و کاهلی جوابم دادی، هرگاه از تو درخواست نمودم، عطایم بخشیدی و به بخیلی من نظر نکردی و گاهی که دلم حاجتی داشت و به تو عرضه داشتم آن را در خلوتی عاشقانه بی هیچ واسطه، روا نمودی.
پس سپاس می گویم تو را و این گونه می گویم که غیر تو نخواهم خواند، اگر غیر تو خوانم، حاجتم و امیدم نامید خواهد شد.
حمد می گویم تو را که مرا به خود واگذار نمودی و در این واگذاری اکرامم کردی و به مردم واگذارم نکردی تا اهانتم کنند.
دوست دارم تو را که بی شائبه محبت می کنی و نیازی به محبت من نداری و در لحظاتی که غرق در احساس فراموشی خوبی هایت، می گذرانم ساعات را و در منجلاب گناه وارد می شوم، آنقدر حلم و بردباری به خرج می دهی و این گونه با من رفتار می کنی که انگار من اصلا گناهی انجام نداده ام.
پس آنچه ستودنی است برای من فقط و فقط توئی که راه خواسته های خلق به سویت باز و چشم های امید به سویت پر آب و یاری رسان امیدوارانی و دعایشان مستجاب می کنی.یا ارحم الراحمین پر از احساسم، احساس با تو بودن.