صدای دلم
11 مهر 1397
خدایا به فریاد دلم رس، ای فریاد رس بی همتا. تمام لحظات از جلوی چشمم می گذرد. صدا صدا صدا می آید از دلم.
وقتی که می خواهی بنویسی، قلم در دست می گیری و می نویسی از درونت، از لطمه های دل #رقیه، از سوز دل #سکینه، از آه #زینب، از خرابه #شام، از دختر بی پدر و از یتیمی سربریده، از آب نرسیده، از مشک #عباس، از وفای سقا، از امان نامه #شمر، از کوچکی مغز #عمر، از بی بصیرتی های لشکریان.
وای از دل #زینب، دل بی قرار #رباب. وای از #اصغر بی سر، از #علمدار #باوفا، از شور و احساس خدا، از غم دل، از کوچه احساس، از درددل با خدا در تنگنای بازار #شام، از کوچه بی عابر از گفتن یا نگفتن، لب گزیدن دیگر فایده ندارد. شب با تمام غربتش غربت زده ام کرده است. گریانی دیده و بغض گلو اگر در غم #حسین نباشد و فقط برای نفس و دل باشد دیگر نمی توان به آن تکیه کرد.