تماس های تلفنی اسبی به نام سامانتا
يه روز مردي نشسته بود و روزنامه مي خوند كه يک دفعه زنش با ماهي تابه مي كوبه تو سرش.
مرده ميگه: براي چي اين كارو كردي؟
زنش جواب ميده: به خاطر اين زدمت كه تو جيب شلوارت يه كاغذ پيدا كردم كه توش اسم سامانتا نوشته شده بود .
مرد گفت: وقتي هفته پيش براي تماشاي مسابقه اسب دواني رفته بودم اسبي كه روش شرط بندي كردم اسمش سامانتا بود.
زنش معذرت خواهي کرد و رفت به کاراي خونه برسه.
سه روز بعدش مرد بيچاره داشته تلويزيون تماشا مي كرده كه زنش اين بار با يه قابلمه ي بزرگ دوباره ميكوبه تو سرش!
بيچاره مرد وقتي به خودش مياد مي پرسه: اين دفعه ديگه چرا منو زدي؟ زنش جواب ميگه: آخه اسبت زنگ زده بود !
لطیفه ها و طنزهای شیرین زناشویی، احمد ایزانلو، نشر شیفتگان پرواز.
همسر نگو پلنگ بگو
همّت اگر سلسله جنبان شود مور تواند که سلیمان شود همسر نگو پلنگ بگو پیامبر فرمودند: إيّاكم و خضراء الدّمن قيل و ما خضراء الدّمن؟ قال المرأة الحسناء في منبت سوء.از سبزه مزبله بپرهيزيد گفتند سبزه مزبله چيست؟ گفت زن زيبا در خانواده بد. البته این حدیث به معنی این نیست که هر دختر زیبایی که در شرایط تربیتی بد قرار گیرد، لیاقت ازدواج با مؤمن را ندارد. چرا که قران صراحتا زن فرعون را مثال زده که آنها با این که در شرایط بد بود ولی الگوی زنان قرار گرفته است. پس اراده بر شرایط طبیعی و تربیتی تسلط دارد اما به هر حال خانواده بد زمینه ساز تربیت ناسالم است بنابراین در گزینش این نوع دختران باید بسیار حساس بود. ایستگاه شادی بازرگاني را زني خوش صورت بود كه زهره نام داشت. عزم سفر كرد. از بهر او جامهاي سفيد به ساخت و كاسهاي نيل به خادم داد كه هرگاه از اين زن حركتي ناشايست پديد آيد، يك انگشت نيل بر جامه او بزن تا چون بازآيم، مرا حال معلوم شود. پس از مدتي خواجه به خادم نوشت كه: چيزي نكند زهره كه ننگي باشد بر جامه او ز نيل رنگي باشد؟ خادم باز نوشت كه: گر آمدن خواجه درنگي باشد چون بازآيد، زهره پلنگي باشد شعار این هشدار علی عليه السلام : كم مِن شهوهِ ساعهٍ اورثتْ حزناً طويلاً چه بسا لحظاتی شهوترانى كه اندوه طولانى به بار مى آورد.
ارتفاعات بابا یادگار
اوایل جنگ روی ارتفاعات بابا یادگار در غرب بودیم. دشمن مرتب بمب خوشه ای می ریخت. هر چی داشت گذاشته بود وسط و بین ما به صورت برادرانه تقسیم می کرد ،تا لابد دعوا یمان نشود!
بعضی اوقات که بمب ها زیر قولشان می زدند و عمل نمی کردند و به لشکریان اسلام می پیوستند، نوار هایی در هوا معلقشان را به جدیدی ها نشان می دادیم و می گفتیم: نگا نگا ، خلبانشان داره میاد پایین خودشو تسلیم کنه.
طفلی ها آنهایی که ساده تر بودند ، دهانشان باز می ماند و تا نوارها کاملا به زمین بیفتد به آسمان خیره می شدند و چون معمولا باما فاصله ی زیادی داشتند دست آخر هم گمان نمی کنم که می فهمیدند که قضیه چی است؟
منبع :(شوخ طبعی های جبهه ، صفحه ی 228
توجیه دزدی با نردبان فروشی
مردی با یک نردبان برای دزدی میوه به باغی رفت. زمانی که صاحب باغ رسید، پرسید:در باغ من چه می کنی؟!
دزد میوه گفت: نردبان می فروشم ! صاحب باغ گفت: در باغ من نردبان می فروشی؟ گفت: نردبان مال شخصی خودم است هر کجا که بخواهم می فروشم؟!
برگرفته از کتاب گزیده طنز عبیدزاکانی ،ص 18
قسم دروغ انگیزه شیطان برای قومی گرایی
از شیطان پرسیدند از میان طوایف انسان ها کدام طایفه را دوست داری؟ در پاسخ گفت: واسطه گران و دلالان را؟! به او گفتند: چرا آنان؟ در جواب گفت: برای آن که من به سخن دروغی که از آنان می شنیدم شادمان بودم ،آنان قسم دروغ را نیز به کردار خویش افزودن و مرا شادمان تر گرداندند پس این طایفه را افزون از باقی طوایف انسانی دوست دارم چرا که هیچ کس بدین حد مرا شادمان نکرده است؟!
(برگرفته از کتاب طنز عبید زاکانی،به اهتمام ابوالفضل زرویی نصرآباد، نشر روزنامه همشهری ، 3 اسفند 1385 ، ص 26)