زدودن خودباختگى در مقابل غرب
زدودن خودباختگى در مقابل غرب
عمده اين است كه اين نهضت توانست يك موفقيت بسيار بزرگ كسب كند و آن اين است كه خودباختگى در مقابل غرب به معناى اعم (يعنى بلوك غرب و بلوك شرق) را از ملت ما مى گيرد و به ملت ما مى گويد تو خودت يك مكتب و يك فكر مستقل دارى، تو خودت مى توانى روى پاى خودت بايستى، تو يك هويت و منش ديگرى دارى.
از نظر علماى جامعه شناسى اين مطلب ثابت شده كه همين طور كه يك فرد روح دارد يك جامعه هم روح دارد، هر جامعه اى كه داراى فرهنگى هست فرهنگ آن جامعه روح آن جامعه را واقعا تشكيل مى دهد و اگر در نهضتى كسى بتواند روى آن روح جمعى انگشت بگذارد و آن روح را زنده كند تمام اندام جامعه را يكجا به حركت در مى آورد. دو سه قرن بود- مخصوصا در اين صدساله اخير كه تلاقى غرب و شرق پيدا شده- كه مردم مشرق زمين، مردم دنياى اسلام، به طور كلى وقتى خودشان را در مقابل غربى ها مى ديدند احساس حقارت و كوچكى مى كردند. من در كتاب نهضتهاى اسلامى نوشته ام سِر سيد احمد خان هندى در ابتدا يكى از سران نهضت اسلامى در هند بود و مردم را عليه انگليس ها تحريك مى كرد. يك كارى كه شايد نقشه خود انگليس ها بود اين بود كه او را دعوت كردند- يا تحريك كردند، خلاصه وسايلش فراهم شد- يك سفر به اروپا رفت. وقتى كه آن تمدن اروپا مخصوصا آن وضع انگلستان در اوايل قرن بيستم و آن تمدن عظيم و گسترده را ديد آنچنان خودش را باخت كه وقتى به هند برگشت تمام افكارش عوض شد، به مردم هند گفت كه ما راهى نداريم الّا اين كه تحت قيمومت انگلستان براى هميشه باقى بمانيم، يعنى همان فكرى كه تقى زاده ما پيدا كرده بود و گفت ايرانى اگر بخواهد به سعادت برسد بايد از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شود، جسما روحا ظاهرا باطنا بايد فرنگى شود. بر عكسِ سيد جمال. خصوصيت سيد جمال اين است كه با اين كه در صدسال پيش بوده با آن تقدمى كه غرب در آن وقت داشت، وقتى كه به آنجا رفت، برعكس به اين فكر افتاد كه بايد ملت مشرق زمين را بيدار كرد و او را برانگيخت و به او شخصيت داد و غرب را در مقابل او تحقير كرد.
(مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى، ج24، ص: 151)