برات زیارت گلشن جود و کرم
روز یکشنبه ۲۱ مرداد، ساعت ۹صبح
دلم در تاب و تبش می سوزد و برای بودن در صحن و سرایش زجه می زند. ز خاطرم که می گذرد بودن در کنار ضریح زیبایش، نفس کشیدن در صحن و سرایش، خواندن نماز در صحن باصفایش، دلم پر ز شادی غمباری می شود.
مروری بر تجربه ای از یک سفر معنوی، پر از رنگ و نور خدا با دلی پر از شور و امید، در زیر دو گنبد بهم چسبیده پر از یاد خدا.
چگونه می شود که دوباره دعوت شوی به تماشای گنبدی پر از نور خدا.
عشقت را بهانه می کنم تا مرور کنم خاطرات زیبای دعوت سخاوتمندانه ات را که به حضور طلبید مرا.
حال دیگر آرزویی دل و ذهنم را تسخیر نموده است تا جوادم ببخشی به من براتی دوباره برای حضوری زائرانه تا تسکین یابد دل دردمند و چشم اشکبارم ز سردی و سختی زمانه ام.
چه بی روح می شوم اگر امیدم بمیرد. امید داشتم به رسیدن دست غریبم به پنجره فولاد امام غریبم تا غربت را پاک کنم از افق نگاه خسته ز موج بلایم. اما سعی می کنم زینب وار صبوری را تمرین کنم تا الگو گیریم از آن برای افتان و خیزان روزگار.
همچون تو شبانه و غریبانه در کنج خانه ز زهر کین دشمنی در ردای عشق طی می کنم کوچه پس کوچه های احساس بی کسی را.
غربت زده دست و پا می زنم در غیبت ظاهری غائب همیشه حاضر از دیروز تا امروز شاید با نگاه سبز پر از سخاوتش برات زیارتی عاشقانه به گلشن جود و کرم را هدیه نماید به دل پر از احساسم.