پیشینه حجاب در عهد رسول الله(ص) و ائمه(ع)
پیشینه حجاب
آیا در زمان پیامبر و ائمه معصومین هم حجاب مطرح بوده؟
۱-وجود حجاب در عصر پیامبر را کسی نمی تواند منکر شود. چون نص صریح قرآن داریم درمورد وجوب حجاب “ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن” سوره نور آیه ۳۱ #خمر جمع خمار یعنی روسری یامقنعه و البته درسوره احزاب آیه ۵۹ هم اشاره شده به جلباب یا همان چادر که پوشش مستحبی و مطلوب است “یدنین علیهن من جلابیهن”
۲. امامان معصوم هم که اغلب حکومت تشکیل ندادند،یعنی حکومت به دست آن ها نبوده است، که اجرای قوانین اسلامی را از بعد حکومتی دنبال کنند. اما دستورها و رهنمودهای ایشان نسبت به این مسئله کاملاً واضح و روشن است. و هر جا حجاب مورد لطمه قرارگرفته تذکرات ونصایحی داشته اند.
۳.شیوه خود پیامبر دررابطه با حجاب به شکل حکومتی و چکشی برخورد کردن با بدحجابی نبود. ⛔️ برخوردهای خشن وچکشی با زنان، از سوی گروه ها و افرادی همچون خلیفه دوم انجام می شد. ✅پیامبر بیشتر با بیان فرهنگی و تقویت زیرساخت های فکری به امر ترویج حجاب می پرداختند. اصلا آیه #وجوب_حجاب در #مدینه نازل شده؛ یعنی بعد از تقویت اعتقادی وتشکیل زیرساختهای فرهنگی و این نکته کلیدی برای متولیان فرهنگی است که برای بهبود حجاب درجوامع ابتدا روی #اعتقادات و باورها کار کنند در این صورت افراد با میل و رغبت حجاب را می پذیرند. البته لازم به ذکر است برای برخی افراد که قصد هنجار شکنی دارند قطعا اجبار هم لازم است.
۴.اما باید توجه داشت که در زمان ائمه اطهار میان مسلمانان، نمودهای این چنینی بدحجابی و تظاهر به خودنمایی وجود نداشت که لازم به برخورد حکومتی باشد.
۵. از طرف دیگر مردم زمان پیامبر خودشان بیشتر پایبند بودند و یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می کردند. ۶.نکته مهم اینکه درآیه ۶۰ سوره احزاب که در ادامه آیه ۵۹ وبحث حجاب مطرح شده به کسانی که به زنان آزار رسانند این طورفرموده: لَّئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا اگرمنافقان وکسانی که دردلهایشان مرض است وشایعه افکنان درمدینه (ازکارهای خود و آزار زنان) باز نایستد،تو را سخت بر آنان می شورانیم که جزمدت کوتاهی نمیتواننددرکنارتودراین شهربمانند (آیه ۶۰ سوره احزاب) درتفسیرنسیم حیات ذیل این آیه توضیح داده که اگرتبلیغات سوء وتوطئه وسمپاشی علیه نظام اسلامی از حد بگذرد؛ حکومت وظیفه دارد مانع جولان خرابکاری ها شود و عوامل آن را از بین ببرد. طبق فتاوای قرآن لازم است حکومت اسلامی از مخالفان مغرض، چنان سلب امنیت کندکه آنها فرصت وآزادی پیدانکنندکه برعلیه مسلمانان نقشه بکشند يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ سوره بقره آیه ۱۹
✅درکتاب مسئله حجاب استادمطهری نیز بااشاره به آیه ۶۰ سوره احزاب آمده است که?منافقانی که به زنان باحجاب توهین وجسارت می کنند بایستی ازحکومت اسلامی تبعیدشوند. ❓❗️بنابراین باتوجه به این تفاسیر می توان گفت که آیا منطقی است که به توهین کنندگان به زنان سخت بگیرند؛ اما به خود زنان بی حجاب هیچ کاری نداشته باشند؟!!! واقعیت این است که امروزه تهاجم فرهنگی غوغا میکند؛ بنابراین لازم است نهاد نیروی انتظامی در کنار سایر نهادهای فرهنگی و اجتماعی باشد. تا هنجار شکنان بدانند نهادی هست که کار آنان را رصد می کند.
منبع: حقیقت وصال
آزمایش خدا
? همه چیز در مورد آزمایش های خداوند
✅ مگر خدا نمی داند که هر کسى چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگواری ها آزمایش کند؟!
? درسته که خدا از قبل به خوب و یا بد بودن ما علم کامل دارد،اماهدف از آزمایش این است که از ما کارى سر زند و بدین وسیله استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم، زیرا خداوند طبق علم خود به خوبى و بدى شخصى (بدون اینکه او عملى انجام داده باشد) پاداش و کیفر نمی دهد.
? ابزار آزمایش خداوندچه چیزی است؟
?قرآن در این باره میفرماید: مال و جان انسان، ابزار آزمایش او هستند، و انسان به وسیله حوادث تلخ و شیرین آزموده می شود.
? خداوند انسان را گاهى با ترس،
گاهى با گرسنگى
زمانى با قحطى
و گاهى با دیدن داغ ها و از دست دادن عزیزان
و زمانى با دادن نعمت
و زمانى دیگر با گرفتن آن، آزمایش می کند.
? عکس العمل انسان ها در برابر آزمایش:
انسانها دربرابر سختی ها وناگواری ها، عکس العمل مختلفى دارند:
1⃣گروهى در بلاها و حوادث تلخ، داد و فریاد به راه میاندازند، به عدل خدا، به لطف و حکمت او و به نظام آفرینش بد می گویند؛
2⃣گروهى با استقامت وپشتکار سختىها را تحمّل مى کنند و با زبان و دل مى گویند:
«انّا لِلّه و انّا الیه راجِعون» ما همه از خدا هستیم و به سوى او بازمی گردیم.
3⃣گروهى نه تنها صبر و تحمّل می کنند، بلکه شکر هم می کنند.
شکرى نظیر شکر یاران امام حسین علیه السلام در برابر سختىها و مصیبت هاى روز عاشورا.
? گروهى که رشد یافته تر هستند، آگاهانه و عاشقانه به سراغ بلاها و ناگواری ها میروند.
⚡️بنابراین ظرفیّت و عکس العمل مردم در برابر سختیها و حوادث، متفاوت است؛ یکى از آن فرار می کند و دیگرى به استقبال آن می رود.
? چنانکه اگر پیازى را به کودکى بدهید، همین که دندان روى آن بگذارد و آب از چشم او سرازیر شود، داد و فریاد میزند و آن را دور می اندازد،
امّا پدر که رشد بیشترى دارد، همین پیاز تند را به سراغش رفته و می خرد.
شفاعت از دیدگاه وهابی ها
وهابیان اصل شفاعت را قبول دارند ولی در پارهای از احکام و ویژگی های آن، دیدگاه هایی خاص دارند که موجب شده تا عقیده ی مسلمانان دیگر را در مورد شفاعت، شرک آلود بدانند. مهم ترین مسئله ای مورد اختلاف درباره ی شفاعت، به درخواست شفاعت از شافعان باز می گردد. از نظر سایر مسلمانان، درخواست شفاعت از شافعان - چه در حال حیات آن ها و چه پس از مرگ ایشان- امری جایز و مشروع است ولی به اعتقاد وهابیان امری نامشروع، بلکه شرک آلود است. آنان شفاعت را تنها در صورتی صحیح می دانند که انسان به طور مستقیم از خداوند بخواهد که پیامبر (ص) و دیگر کسانی که مأذون در شفاعت هستند، در حق انسان شفاعت کنند.
محمدبن عبدالوهاب می گوید: «طلب شفاعت، تنها باید از خدا باشد نه شافعان؛ یعنی باید گفت: بار خدایا! محمّد (ص) را در روز قیامت، در حق ما، شفیع گردان…»[1]
[1] - علی اصغر رضوانی، سلفی گری و پاسخ به شبهات، قم: مسجد مقدس جمکران، 1384، ص 459 (به نقل از الهدیه السنیه، ص 42).
تعریف شفاعت
فرقه وهابیت به دلیل برداشتهای غلط و تفسیر نادرست از آیات قرآن مسلمانان را به خاطر طلب شفاعت و توسل به اولیای الهی و زیارت قبور مشرک معرفی نمودند و معتقدند که شافعان در روز قیامت درباره گناهکاران امت شفاعت خواهند کرد ولی ما هرگز حق نداریم در این جهان از آنان طلب شفاعت کنیم.لذا در این وبلاگ با ارائه تحقیقات انجام شده برای روشنی بیشتر مطالب به تعریف شفاعت پرداخته و سپس به شبهات وارده درباره شفاعت از جانب وهابیان پرداخته و ارائه پاسخ نموده است.
شفاعت در لغت به معنای خواهش گری و پایمردی کردن، میانجی گری، وساطت و درخواست عفو و بخشش است.[1]
راغب در مفردات چنین می نویسد: « شفع، ضمیمه شدن چیزی به چیزی مثل خود است و شفاعت، ضمیمه شدن به دیگری است که به کمک او آید و درباره ی او خواهش گری کند و استعمال آن بیشتر در جایی است که فرد توانا و برتر به شخص ناتوان و نیازمند ضمیمه شود تا او را برای رسیدن به هدف یاری کند.»[2]
در لسان العرب نیز چنین آمده است: « کلمه ی شفاعت در لغت از ماده ی شفع به معنای ضمیمه شدن چیزی به چیز دیگر است.»[3]
بیضاوی می گوید: « الشفاعه من الشفع، کأن المشفوع له کان فرداً فجعله الشفیع شفعاً بضمّ نفسه إلیه»؛[4] «شفاعت از شفع اشتقاق یافته است، همراهی شده (مشفوع له) ابتدا فرد بود و سپس همراهی کننده 0شفیع) او را با ضمیمه به خودش زوج قرار داد».
در تفسیر نمونه در مورد معنای اصطلاحی شفاعت چنین آمده است:
لفظ شفاعت در عرف و شرع به دو معنی متفاوت گفته می شود:
الف) شفاعت در لسان عامه به این گفته می شود که شخص شفیع از موقعیّت، شخصیت و نفوذ خود استفاده کرده و نظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیر دستان خود عوض کند؛ این نوع شفاعت در بحث های مذهبی مطلق معنی ندارد.[5]
ب) مفهوم دیگر شفاعت بر محور دگرگونی و تغییر موضع شفاعت شونده دور می زند یعنی شخص شفاعت شونده موجباتی فراهم می سازد که از یک وضع نامطلوب و در خود کیفر بیرون آمده و به وسیله ی ارتباط با شفیع خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگی گردد؛ ایمان به این نوع شفاعت در واقع یک مکتب عالی تربیت و وسیله ی اصلاح افراد گناه کار است؛ شفاعت در منطق اسلام از نوع اخیر است.[6]
آیت الله جوادی آملی نیز در مورد شفاعت چنین نوشته اند:
« پژوهش در موارد شفاعت دو محور اصلی را نشان می دهد: یکی در مورد جلب منفعت و خیر و دیگری در مورد دفع زیان و شرور؛ یعنی انسان در پدیده های تکوینی مسئله ی شفاعت مصطلح را مطرح نمی کند: مثلاً اگر نیازمند به پزشک است از راه علل مادی بیماری را درمان می کند و اگر گرسنه و تشنه باشد، در رفع و دفع آن از وسایل طبیعی کمک می گرد؛ گرچه معنای لغوی شفاعت در این گونه مسائل نیز راه دارد و مصداق می یابد، اما وقتی پدیده های غیر طبیعی پیش آید و پای خیرات و شرور و گریز از قانون یا توسل به آن مطرح گردد و سخن از امر و نهی و عقوبت و پاداش به میان آید، هم چنین در مشکلات مسائل اجتماعی و قراردادی به خواست گرو شفیع روی می آورد.»[7]
بنابراین، شفاعت در اصطلاح به این معنی به کار می رود که شخص آبرومندی از بزرگی بخواهد که از کیفر مجرمی در گذرد یا بر پاداش خدمت گذاری بیفزاید؛ و شاید نکته ی استعمال واژه ی شفاعت در این موارد، این باشد که شخص مجرم به تنهایی استحقاق بخشش را ندارد یا شخص خدمت گذار به تنهایی استحقاق افزایش پاداش را ندارد ولی ضمیمه شدن و جفت شدن درخواست شفیع، چنین استحقاقی را پدید می آورد.[8]
[1] - حسن انوری، فرهنگ فشرده ی سخن، تهران: سخن، 1382، ج2، ص 1411.
[2] - حسن بن محمد راغب (اصفهانی)، مفردات الفاظ قرآن،قم: ذی القربی، 1423 ه ق، ج 2، ، ص 263.
[3] - محمدبن مکرم بن منظور (ابن منظور)، لسان العرب،بیروت: دارصادر، 1863 م، ج 8، ص 183.
[4] - ابوسعید عبدالله بن عمربن محمد الشیرازی البیضاوی، تفسیر البیضاوی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1408 ه ق، ج1، ص 319.
[5] - ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1377، ج 1، ص 224.
[6] - همان.
[7] - عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، قم: اسراء، 1381، ج 5، ص .99
[8] - محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، چ 33، تهران: بین الملل، 1387، ص 482.
مروّج تفکرات وهابی
محمدبن عبدالوهاب در سال115هـ.ق عیینه ،از توابع نجد عربستان به دنیا آمد. او فقه حنبلی را در زادگاهش آموخت و آن گاه برای ادامه تحصیل رهسپار مدینه شد.
او از آغاز به مطالعه زندگی نامه ی مدعیان دروغین نبوت مانند: مسیلمه کذّاب، سجاج، اسودعنسبی و …، علاقه ویژه ای داشت و در دوران تحصیل مطالبی به زبان میآورد که نشان دهنده انحراف فکری او بود به گونهای که برخی از استادان او نسبت به آیندهاش، اظهار نگرانی میکردند. و هم چنین پدر او عبدالوهاب که از علمای صالح به شمار میرفت همانند دیگر علما، آثار الحاد و بی دینی را در فرزندش حدس میزد و او را سرزنش مینمود و مردم را از ارتباط باوی بر حذر میداشت.[1]
محمدبن عبدالوهاب تا زمانی که پدرش زنده بود جرأت اظهار عقاید خویش را در زادگاهش نیافت؛ ولی درگذشت پدر در سال 1153، محیط را برای اظهار عقایدش مناسب دید و مردم را به پیوستن به فرقه ی وهابیت دعوت نمود؛ اعتراض عمومی مردم او را ناگزیر کرد تا به زادگاه خویش، عیینه بازگردد، ولی طولی نکشید که حاکم عیینه نیز او را از شهر اخراج کرد؛ سرانجام محمد بن عبدالوهاب ناچار شد به شهر درعیه از شهرهای نجد برود، امیر آن دیار محمدبن مسعود- جدآل سعود- بود و عقاید عبدالوهاب را برای تقویت حکومت خویش مناسب دید . محمد بن مسعود با محمدبن عبدالوهاب قرار گذاشت تا نیروی حکومتی خویش را برای تبلیغ و ترویج مذهب او به کار اندازد؛ به شرط آن که محمدبن عبدالوهاب نیز از گذر جایگاه دینی خویش، حکومت را تایید و تقویت کند.از آن پس این دو تن به شهرهای بسیاری لشکر کشیدند و هر کس با عقاید خویش ناسازگار یافتند، کافرخواندند و کشتند.
بدین سان، روز به روز قدرت آل سعود رو به فزونی گذاشت و در سایه آن آیین وهابی نیز گسترش یافت .چون امپراطوری اسلامی به دست کشورهای استعمارگر تجزیه شد،عربستان به آل صعود واگذار شد ؛زیرا آنان بسیار قدرت یافته بودند و باورهایشان با اهداف استعمارگرانناسازگار نبود. از آن پس تا کنون وهابیت مذهب رسمی کشور عربستان است و وهابیان میکوشند تا مذهب خویش را در دیگر کشورهای اسلامی ترویج دهند.[2]
نخستین کاری که محمدبن عبدالوهاب انجام داد،ویران کردن زیارتگاه های صحابه و اولیاء در اطراف عیینه بود که از جمله آنان تخریب قبر زیدبن خطاب برادر خلیفه دوم بود. محمدبن عبدالوهاب همه مسلمانان را بدون استثناء تکفیر مینمود به اتهام این که آنان متوسل به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) میشوند و بر قبوراولیاء خود،گنبد و بارگاه میسازند و به قصد زیارت قبور سفر میکنند و از اولیاء طلب شفاعت میکنند و…[3]
[1]- محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، بی جا:نشر معاونت تربیت و آموزش عقیدتی سیاسی ترسا، 1387 ،ص97
[2]- پژوهشکده تحقیقات اسلامی، فرهنگ شیعه، قم: زمزم هدایت، 1386 ، ص446
[3]- رضا برنجکار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، قم: کتاب طه، 1388، ص144