گاهی که... ۲
13 اسفند 1397
گاهی که… قسمت دوم ربنا ربنا گویان سد می کنم راه ابلیس درون را تا طناب حبل المتین را ز دستم نرباید. گوشم، چشمم، لب و دهانم را دخیل احساس با تو بودن می کنم. لحظه ای از بودنت جدا نمی شوم تا در بر گیرم آرامش ساحل و باران بهاری را. شب و روز نمی شناسم.… بیشتر »
نظر دهید »
گاهی که... ۱
12 اسفند 1397
گاهی که… قسمت اول گاهی که دلم می گیرد، دست به دعا بر می دارم برای آمدنت. گوشه ای از کنج دلم غوغا می شود و سکوت می شکند و صدای شکستن احساسم در گوشم می پیچد. به خودم می گویم: آیا فریادرسی هست؟ و این گونه از منادی درون پاسخ می شنوم: الا بذکر الله… بیشتر »
من کوچکتر از آنم که دستم رها کنی
21 آبان 1397
شور و شعور در کنار هم معنا دارد. ولی گاهی شور و گاهی شعور گوی سبقت را از دیگری می ربایند. با بزرگ شدنم این گونه احساس می کنم ، بزرگ و بزرگتر می شود اشکالاتم. خودم را به تو می سپارم تا فاصله ام بیشتر نشود. گام که بر می دارم دست در دستت می گذارم تا… بیشتر »
مرهم دلم در غم نبودنت
21 آبان 1397
با دلم کلنجار می روم تا از غم نبودنت برهد. از راه می رسد صوتی زیبایی از قاری برجسته جهان اسلام عبدالواسط که با بارقه ای از مغفرت، توبه و استغفار دیواره ی دلم را می شکافد و وارد می شود. دلم با تمام احساس تسخیرش می شود. خدای خوب و مهربانم از… بیشتر »