ای منتظر غمگین مباش
کاش با ظهورت در صبحی سفید دل پر ز غمم ، کاشانه شادمانه ها می شد. به امید آن روز سپید و فراموش نشدنی اللهم عجل لولیک الفرج را سر می دهم و هر روز با قرار گرفتن بر روی صندلی محل کار چشمم را متنی زیبا با خطی خوش می نوازد « ای منتظر غمگین مباش قدری تحمل بیشتر گردی به پا شد در افق ، گویی سواری می رسد» این نوشته زیبا بر دیوار نقش بسته است. نوشته ای سراسر احساس، احساس غم ندیدنت به چشم ، به چشم گناه آلود و به یادم می آورد تحمل کردن ، صبور بودن را به امید ظهور شادی آفرین به زودی زود که حتی خاک به پا شده از سواری که می رسد و نزدیک می شود در افق نشانه ای از آمدن و ظهور آن امام غریب است.
اللهم عجل لولیک الفرج
فرم در حال بارگذاری ...
تو می آیی
تویی آن شکوفه لبریز از زیبایی باغ انتظار که شکفتن فصل سبز ظهور را منتظری تویی آن خشم فرو خورده زمین که صبح هر آدینه به امید شکفتن گل رویت ندبه می کنیم شاید که این جمعه غروب کند انتظارمان تا دوباره بلبلان سرود عشق سرایند. یابن الحسن در کجا یابم تو را !؟ در پس کدام ابر غیب گردیده ای !؟ فریاد پر سکوتم را نمی شنوی که در گلویم جا خوش کرده است. می دانم خواهی آمد ای آخرین منجی !؟ و سرود شعر انتظار فصل تازه ای از زمزمه رود و خروش موج را تجربه خواهد کرد. به امید آن روز نفس های مرده و نبض های خسته امان جانی دوباره می گیرد. تو می آیی و نگاه شور انگیزت سردی قلب فسرده را ذوب می کند.
![](https://tasnimiazbehesht.kowsarblog.ir/media/users/0532445341/profile_pictures/_evocache/7583e5i49i1961-allah.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1523970128)
سلام احسنت
فرم در حال بارگذاری ...
پاسخ شیعه به شبهات وارده وهابیت و وهابیان به شفاعت
جهان آفرینش براساس نظام علّت و معلول استوار است و نیازهای مادی انسان از طریق یک رشته علل و اسباب طبیعی- که همگی به اذن خداوند تأثیر گذار هستند- به او می رسد؛
فیض های معنوی هم از این اصل جدا نیستند، بنابراین همان طور که اراده ی حکیمانه ی خداوند بر این تعلق گرفته است که فیض هدایت در این جهان به وسیله ی پیامبران به انسان ها برسد پس مانعی نخواهد بود که مغفرت و رحمت الهی در جهان دیگر نیز دارای چنین نظامی باشند.
یکی از این فیض های الهی، شفاعت است، یعنی کمک اولیای الهی با اذن و اجازه ی خداوند به افرادی که در عین گناه کار بودن، پیوند ایمانی و معنوی خود را با خدای متعال و اولیای الهی قطع نکرده اند.
انچه فرقه وهابی به عنوان شبهه بر مساله شفاعت وارد نمودند به دلیل تفسیر نادرست و به رای از آیات قرآن می باشدکه برای رسیدن به اهداف خود مسائلی همچون شفاعت را شرک می دانند و مسلمانان را مشرک معرفی می کنند.
اما با بررسی آیات و روایات موجود در زمینه شفاعت این مطلب روشن می شود که شفاعت از پیامبران و اولیای الهی به معنای عبادت و پرستش آنها نیست زیرا شیعیان نه ایشان را معبود خویش می دانند و نه آنها را هم رتبه و هم ردیف خداوند متعال قرار می دهند بلکه آنان را بندگانی می دانند که در طول عهد با برکت خویش مطیع محض اوامر الهی بودند ؛ اگر شیعیان از پیامبر(ص) و ائمه(ع) در خواست شفاعت می کنند از آن جهت است که از جانب پروردگار به ایشان چنین اذنی داده شده است. و شیعیان، آنها را در مسئله شفاعت مستقل و صاحب اختیار نمیدانند. بنابراین در خواست شفاعت از پیامبر و اولیای الهی با این شرایط، حرام و شرک نیست. با مطالعه و بررسی آیات قرآن کریم و احادیث اسلامی در این زمینه، دو مطلب روشن می شود:
1- درخواست شفاعت از پیامبران و اولیای الهی، به معنای عبادت و پرستش آن ها نیست؛ زیرا شیعیان نه ایشان را معبود خویش می دانند و نه آن ها را هم رتبه و هم ردیف خداوند متعال قرار می دهند؛ بلکه آنان را بندگانی می دانند که در طول عهد با برکت خویش، مطیع محض اوامر الهی بوده اند؛
2- اگر شیعیان از پیامبر و ائمه (ع) درخواست شفاعت می کنند از آن جهت است که از جانب پروردگار به ایشان چنین اذنی داده شده است؛ و شیعیان، آن ها را در مسئله ی شفاعت، مستقل و صاحب اختیار نمی دانند. بنابراین درخواست شفاعت از پیامبر و اولیای الهی با این شرایط، حرام و شرک نیست.
فرم در حال بارگذاری ...
دلیل پنجم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
در این قسمت به یکی دیگر از دلایل پنجگانه ای که باعث گردیده وهابیان درخواست شفاعت را حرام بدانند با هدف بررسی شبهات وهابیت به شفاعت و پاسخ شیعه به آنها پرداخته شده است.
دلیل پنجم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
وهابیان برای اثبات مدعای خود به ادّله ای تمسک کرده اند:لغو درخواست شفاعت از مرده
آخرین استدلال آنان این است که درخواست شفاعت از اولیای الهی در این جهان درخواست حاجت از مرده است که فاقد حس شنوایی است.
قرآن مجید با صراحت کامل، مردگان را غیر قابل تفهیم میداند آنجا که میفرماید:
الف: «انکَ لا تسمِعُ المؤتی، و لا تُسمِعُ الصُّمَّ الدّعاءَ اذا وَلَّوا مدبرین»[1]
تو نمی توانی مردگان و کران را که گوش به سخن تو نمی دهند تفهیم کنی (و هدایت نمایی) قرآن در این آیه، مشرکان را به مردگان تشبیه میکند و میرساند همانطور که مرده، قابل تفهیم نیست، همچنین تفهیم این گروه نیز برای تو مقدور نیست. اگر مردگان قابل سخن گفتن بودند، و حس شنوایی داشتند تشبیه مشرکان مرده دل، به گروه مردگان صحیح نیست.
ب: «ان اللهَ یُسمِّعُ مَن یَشاءُ و ما انتَ بِمُسمِعِ مَن فی القبور»[2]
خداوند هر کس را بخواهد تفهیم میکند و تو نمی توانی افرادی را که در گور نهفته اند اسماع بنمایی.
استدلال به این آیه نیز بسان استدلال به آیه قبل است پس درخواست شفاعت از شخص مرده بسان درخواست از یک جماد است.
پاسخ:
استدلال با این دو آیه روی این اساس است که تصور شده است مفاد آنها این است که: توانی پیامبر گرامی هیچ گاه نمی توانی اموات حقیقی و یا مجازی را اسماع و تفهیم نمایی، در صورتی که هدف این دو آیه این نیست بلکه مقصود از دو آیه این است که تو مستقلاً بدون استمداد از قدرت غیبی نمی توانی مردگان را اعم از واقعی و یا تنزیلی تفهیم کنی، و تا مشیت و درخواست خدا در کار نباشد، قدرت تفهیم در شما نخواهد بود، و این سخن غیر این است که بگوییم پیامبر مطلقاً قدرت تفهیم مردگان را ندارد.
محدثان اسلامی همگی نقل میکنند در صحنه بدر که پیروزی با مسلمانان شد و مشرکان با دادن هفتاد کشته را به فرار گذاشتند. اجساد کشته شدگان کفر، به دستور پیامبر در چاهی ریخته شد سپس پیامبر با آنان چنین سخن گفت: آنچه را که پروردگارم به من وعده کرده بود، حق یافتم، آیا شما نیز آنچه را که خدا وعده کرده بود درست و پای بر جا یافتید. در این موقع برخی از مسلمانان از پیامبر پرسیدند آیا آنان سخن شما را میشنوند و درک میکنند؟ حضرت فرمود: بلی.[3]
این گروه پیوسته در تخطئه دیگر فرقه های اسلامی از در شرک وارد میشوند و به نام طرفداری از توحید، درصدد تکفیر دیگران بر میآیند ولی در این استدلال گفتار را دگرگون کرده و موضوع لغو بودن توجه به اولیاء را پیش کشیدند ولی آنان از این نکته غافلند که اولیاء الهی به برکت دلائل عقلی و نقلی حی و زنده اند.
این انتقاد، حاکی از آن است که انتقاد کننده از وضع روح انسان و تجرد و بقاء آن پس از انتقال جسدها آگاه نبوده و مرگ را فنای محض و نابودی شخص تصور کرده است در حالیکه اولیای الهی به حکم دلایل عقلی و نقلی، حی و زندهاند.[4]
1- دلائل تجرد نفس از ماده پس از جدایی از بدن و بی نیازی از جسد مادی ایجاب میکند که روح انسان پس از مرگ نیز باقی بود و از حیات و ادراک خاصی برخوردار باشد.
2- آیات قرآنی بر ادامه حیات پس از مرگ گواهی میدهند مانند آیه: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»[5]
افرادی را که در راه خدا کشته میشوند مرده مپندارید بلکه آنان زندگانند که در نزد خداوند روزی داده میشوند.
گواه روشن بر حیات واقعی شهیدان راه حق، این است که قرآن آنان را پس از آن که زنده مینامد، چنین توصیف میکند. «فرحین بما اتاهم الله من قصه و یستبشرون بالذین لم یلحقوا من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون»[6] آنان با آنچه که خداوند از کرم خود، عطا فرموده است، خرسند و شادمانند و به کسانی که هنوز به آنان نپیوسته اند بشارت میدهند که هرگز برای آنان بیم و اندوهی نیست.
لا تحزنوا و لا تخافوا: غم و اندوه مخورید و نترسید. کسی که قدرت دارد به دوستان خود چنین جمله ای بگوید آیا نمی تواند دوباره درخواست کنندگان شفاعت از خداوند مغفرت و آمرزش بطلبد.
اگر شهید راه حق میتواند، از خداوند درخواست آمرزش دربارة کسی کند آیا پیامبر که سرور جهانیان و بزرگ و رهبر جهان انسانها و پیشوای شهیدان است نمی تواند چنین کاری از خداوند درخواست کند. پیامبری که روز قیامت شاهد امت و گواه بر اعمال آنان میباشد چطور از کارهای آنان بی خبر است و سخنان آنان را نمی شنود.[7]
هدف این آیات این نیست که اجسادی که در زمین آرمیده اند قابل تفهیم نیستند، و هر جسدی روح از آن جدا شد از قلمرو درک و فهم بیرون میرود و به صورت جمادی در میآید.
طرف خطاب ما اجساد نهفته در قبور نیستند بلکه ما آن ارواح پاک و زنده که با اجساد برزخی در جهان برزخ به سر میبرند، و به تصریح قرآن حی وزنده هستند سخن میگوییم و درخواست شفاعت میکنیم نه با بدن نهفته در خاک.
اگر ما سلام میگوییم، و یا طلب شفاعت میکنیم، و یا سخن میگوییم، سر و کار ما با آن ارواح پاک و زنده است نه با اجساد نهفته در دل خاک.
اگر ما به زیارت قبر و خاک و خانه و کاشانه آنان میرویم به خاطر این است که میخواهیم در خود آمادگی ایجاد نمائیم تا با آنان ارتباط روحی برقرار کنیم، حتی اگر بدانیم جسد آنان مبدل به خاک شده است.[8]
[1] - سوره نمل (27)، آیه 80
[2] - سوره فاطر (35)، آیه 22
[3] - جعفر سبحانی تبریزی، شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث، تهران: دارالکتب الاسلامیه، بی تا ، ص 305
[4] - جعفر سبحانی تبریزی، آیین وهابیت، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1364 ، ص 283
[5] - سوره آل عمران (3)، آیه 169
[6] - سوره آل عمران (3)، آیه 170
[7] - جعفر سبحانی تبریزی، شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث ، همان ، ص 301
[8] - جعفر سبحانی تبریزی، نقدی بر وهابیت، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1364 ، ص 268
فرم در حال بارگذاری ...
دلیل چهارم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
در ادامهی مطالب مربوط به شبهات وهابیت به شفاعت و پاسخ شیعه به آنها، به چهارمین دلیل از دلایل وهابیان بر حرمت شفاعت پرداخته و شبهه های مطرح شده از طرف آنها را مورد نقد قرار میدهیم.
دلیل چهارم وهابیان بر حرمت درخواست شفاعت و نقد آن
وهابیان برای اثبات مدعای خود به ادّله ای تمسک کرده اند:شفاعت حقّ مختصّ خدا
آیه ی شریفه ی ذیل حاکی از آن است که شفاعت حق خدا است، در این صورت درخواست شفاعت از دیگری چه معنا دارد؟
«أم اتّخذوا من دون الله شفعاء قل اولو کانوا لا یملکون شیئاً و لا یعقلون قل لله الشّفاعه جمیعاً».[1]
« بلکه آنان جز خدا شفیعانی گرفته اند، بگو اگر آنان چیزی را مالک نباشند و تعقل نکنند [چگونه می توانند شفیعان شما باشند؟] بگو شفاعت، همه از آن خدا است».
پاسخ
مقصود از جمله ی «لله الشّفاعۀ جمیعاً» این نیست که خدا شفاعت می کند و بس و دیگری حق شفاعت کردن ندارد؛ زیرا شکی نیست که خدا هیچ گاه درباره ی کسی نزد شخصی دیگر، شفاعت نمی کند، بلکه مقصود این است که تنها خداوند مالک اصل شفاعت است نه بت ها؛ زیرا کسی مالک شفاعت می شود که از عقل و درک و مالکیت چیزی برخوردار باشد در حالی که بت ها فاقد هر دو شرط هستند.[2]
بنابراین شفاعت از آن جهت که نوعی تأثیر گذاری در سرنوشت بشر است از مظاهر و جلوه های ربوبی خداوند است و به همین جهت، اوّلاً و با لذات، به خداوند متعال اختصاص دارد؛ ولی این مطلب با اعتقاد به حقّ شفاعت برای پیامبران و صالحان منافات ندارد زیرا شفاعت آنان به صورت مستقل نیست، بلکه هستند به اذن و مشیّت الهی است؛[3] و این مطلبی است که از قرآن کریم به روشنی به دست می آید:
« من ذا الّذی یشفع عنده إلّا بإذنه».[4]
« کیست که در پیشگاه الهی به شفاعت برخیزد، مگر به فرمان او».
و یا این آیه که می فرماید: « ما من شفیعٍ إلّا من بعد إذنه»[5]؛« هیچ شفیعی جز به اجازه ی او نخواهد بود».
[1] - زمر(39) آیه 43 و 44.
[2] - جعفر سبحانی، آئین وهابیت ،چ 10، تهران: مشعر، 1375 . ص 270.
[3] - علی اصغر رضوانی، سلفی گری و پاسخ به شبهات، قم: مسجد مقدس جمکران، 1384، 461
[4] - بقره(2) آیه 255.
[5] - یونس(10) آیه 3.
فرم در حال بارگذاری ...