یلدا در شعر پارسی
01 دی 1395
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
خاقانی
همه بر آن همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
سعدی
یاد آسایش گیتی بزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
سعدی
برآی ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سعدی
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی ست
شب فراق تو هرگه که هست یلدایی ست
سعدی