یادی از علی(ع)
صبح روز 14 خرداد
یادی از علی(ع)
چگونه فراموش کنم تو را که 10 سال پیش از بعثت رسول در سیزدهمین روز باصفاترین ماه خدا، زاده شدی. چگونه از یاد برم تو را که ابوالحسنی. زاده شدی در بیتی که متعلق به خدا و کانون توحید و خداپرستی است. پس خانه زاد خدایی، خانه زاد مقدس ترین مکان (کعبه)، مهم ترین ماه (رجب) و بهترین روز و ساعت (صبح جمعه).
چگونه می توان ز یاد برد و بازگو نکرد راز و نیاز و طواف گاه و بیگاه مادرت را به دور خانه ای که در آن زاده شدی. چه شد ایها الناس را که ز یاد بردند شرافت و آبرویت را که باعث شد دیوار کعبه بشکافت و مادرت را در خود پناه دهد و تو در بیت خدا چشم به جهان گشودی.
چگونه فراموش کنم چشمانی را که در سه روز اول تولد فقط و فقط مادری را می بیند که پناهنده بیت و مکانی مقدس است. شیر مادرت حلال است و لازم نیست ما ایها الناس بگوییم شیر مادرت حلالت چرا که نمی شود ز یاد برد شیری که از مادرت نوشیدی. شیری عجین شده با شهد میوه های بهشتی که مهمان برای میزبان مهیا نموده است. آری مائده آسمانی و بهشتی سرچشمه اولین شیر مادرت می شود در بیتی مقدس. مائده آسمانی نه فقط خرما که مریم(س) بعد از تولد عیسی(ع) نوشاند.
چگونه می توان یاد نکرد خانه زادی را که خدا نامی برگرفته از نام و صفت خود بر او نهاد یعنی علی. چگونه یاد نکنم نسبت را نسبی از پدر و مادری هاشمی که هیچ دریغ نکرد در حق حضرت رسول(ص) پدری و مادری را. چگونه فراموش کنم خردسالیت را که در آغوش پیامبر(ص) و تحت تعلیم وی طی شد و همراهیت را قبل از بعثت زمانی که حضرت برای مناجات با خدا در ماه رمضان و دیگر ماه ها بر فراز کوه حراء صعود می کرد.
در 10 سالگی با آغاز بعثت هم رکابش می شوی در یکتاپرستی و این گونه است که سابقون و سابقون می شوی و مفتخر به پیشگامی پذیرش حق و محق به تقرب خدا. دوباره سیزده برایم مرور می شود. 13 سالگیت مضاعف می شود با آشکار نمودن رسالت پیامبر(ص) برای دعوت عشیره به پذیرش یکتایی خدا. آیا می توان ز یاد برد همراهی وصی و ولی گونه ات را.
چگونه از یاد بردند بیعت مردانه ات را در راه خدا و رسالت حضرت رسول(ص) نه یکبار و نه دوبار و آخر به سه رسید و رسول پذیرفت که تنهاترین یاور و سردارش در این زمان بی بصیرتی عشیره تویی. پس تو را وصی، وزیر، جانشین و وارثش می نامد و از لزوم اطاعت فرمان و سخنت می گوید ولی کجاست آن دیده و گوش بینا و شنوا.
چگونه فراموش کنم هجرت ده روزه ات را که به سر رسید با سنگ هایی را که کافران طائفی به جرم دعوت به حق و حقیقت نثار وجود تو و حضرت رسول(ص) نمودند.
وای چگونه می توان یاد نکرد تحریم ها را که پا به پای پیامبر(ص) و همگام با تازه مسلمانان چشیدید و هیچ گاه از گرسنگی و تشنگی در شعب خم به ابرو نیاوردید تا چشم خصم کور شود از مقاومت و پایداریتان در راه تحقق و استقرار آرمان های بلند و متعال اسلام.
چگونه فراموش کنم محاصره اقتصادی آن روزتان را که به جرم پذیرش حق مشرکان بر گرده های خسته اتان نهادند. یاد می کنم محرم سال هفتم بعثت را که آغاز محاصره ای همه جانبه بود در به رسمیت شناختن قطعنامه ای که کافران آن را نگاشتند و به امضاء عده ای رسانده و در کعبه آویختند. شروع سختی دوباره نه فقط در جهت محاصره اقتصادی بلکه در راستای اجرای نقشه ای شوم در حذف فیزیکی شخص اول اسلام. حذف رهبر جامعه نو پای اسلامی که راهی بسیار برای محقق نمودن آرمان های حکومتی خود با استقرار آن در پیش داشت. ولی اینک این دشمن مشرک بود که با نقشه های همه جانبه به دنبال حذف پیامبر(ص) و پراکنده نمودن اطرافیانش است با چشاندن طعم تلخ نبودها، نداشتن ها، فقرها و گریه های روز و شب کودکان از فرط تشنگی و گرسنگی، سختی در کوه ماندن و بی خانمانی و بالاخره گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب های بیابان در شعب.
باز تو امیرگونه به اثبات می رسانی شهامت و خلوصت را با در رکاب سردار بودن و خنثی می کنی نقشه شوم تحریم، محاصره اقتصادی و حصر را با خوابیدن و عوض نمودن بستر خوابت با حضرت رسول(ص) و ایشان را از شبیخون و آسیب های احتمالی دشمن متجاوز می رهانی. دشمنی که پس از شکست محاصره اقتصادی شعب دست از نقشه های شومش برنداشت و با تمام قبائل هم پیمان شد برای همراهی و هجوم شبانه به خانه حضرت رسول(ص) و از بین بردنش در بستر ولی دوباره مرور می شود.
برایم ای آقا شهامت، رشادت و شجاعتت در لیله المبیت که فداکارانه خوابیدی در بستر مقتدایت تا او را از گزند مشرکان برهانی. و چه عاشقانه جان خود را به خاطر خشنودگی خدا می فروشی(بقره؛207) و راهی می کنی مولایت را برای هجرت به مدینه و خود مقدمات سفر مهیا می کنی برای فواطم و دیگر خویشاوندان. چگونه احساسم به غلیان نیفتد و چگونه چشمانم اشکبار نشود از یادآوری اشک های حضرت رسول(ص) که در برابر پاهای مجروحت در سفر به مدینه ریخته شد و چگونه از خاطرم برود زحمات و نظارتت در احداث مسجدی در مدینه که بعدها مسجدالنبی نامیده شد.
چگونه اشک نریزم از اشکی که ریختی در روز عقد اخوت. زمانی که سرورت 300 نفر از مهاجرین و انصار را برادر نماید و بین آنان عقد اخوت بست. و تو با احساسی عارفانه و چشمانی اشکبار رو به پیامبر(ص) عرضه داشتی: همه یاران را برادر نمودی، پس من چه؟ و سرورت تو را این گونه نامید یا علی تو برادر دنیایی و اخروری منی. و این شروع و مروری دوباره بود برایت مرور احساس با تو بودن.
ادامه دارد…