شهدا در شعاع اهل سماوات
طرح رفاقت
شهید محمدجعفر نصراصفهانی
دوسه ماهی می شدکه وارد دانشگاه شده بودم. تعدادی ازدانشجویان راگلچین کرد. یک گروه تشکیل دادندکه هدفشان ترویج مسائل اعتقادی و اخلاقی در دانشکده بود، با شیوه کاری متفاوت.
همه ی اعضای گروه را توجیه کرد، اخلاق و رفتار پسندیده در راس کارهایشان بود. اول با دیگران طرح رفاقت و دوستی می ریختند، بعد هم آنها را دعوت به رعایت مسائل شرعی می کردند. وضع دانشکده بهتر شد. خیلی از افراد گروه هم شهید شدند.
روحانی شهید
شهید گمنام حجت الاسلام مصطفی ردانی پور(شهيد دفاع مقدس)
شهيد مصطفي رداني پور در سال ۱۳۳۷ش در اصفهان قدم به عرصه حيات گذاشت. پدرش از راه كارگري و مادرش از طريق قاليبافي امرار معاش ميكردند و از عشق و محبت سرشاري نسبت به ائمه اطهار (ع) برخوردار بودند. سختكوشي و تلاش، با زندگي مصطفي عجين شده بود بهطوريكه در شش سالگي به مغازه كفاشي رفت و در ايام تحصيل نيز نيمي از روز را به كار مشغول بود.
هنگاميكه براي تحصيل به هنرستان رفت، نتوانست جو طاغوتي و فاسد آن زمان را تحمل نمايد، درنتيجه با مشورت يكي از علما به كسب علوم ديني پرداخت. مصطفي سال اول طلبگي را در حوزه علميه اصفهان سپري كرد و پس از آن براي بهرهمندي از محضر فضلا و بزرگان راهي قم شد و حدود شش سال در مدرسه حقاني به تحصيل خود ادامه داد. همزمان با رشد قيام مردم، با تمام وجود در جهت ارشاد آنان وارد عمل شد و با استفاده از فرصتها براي تبليغ به مناطق محروم كهگيلويه و بويراحمد و ياسوج سفر نمود و در سازماندهي حركت خروشان مردم آن خطه تلاش بسيار كرد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل سپاه پاسداران، مصطفي با عضويت در شوراي فرماندهي سپاه ياسوج، فعاليتهايش را در مسير ارائه خدمات فرهنگي به آن منطقه محروم، آغاز كرد. مقاومت در مقابل خوانين منطقه و مبارزه با كشت ترياك، نقش تعيينكنندهاي در سرنوشت آينده مردم آنجا داشت. با آغاز حركات ضد انقلاب در كردستان، با وجود علاقه بسيار به درس و حوزه، دوباره آنجا را ترك گفته به كوههاي كردستان عزيمت كرد و سپس براي دفاع از مرزهاي ميهن راهي جبهه دارخوين شد و سلاح بر دوش به تقويت روح و رشد معنوي رزمندگان پرداخت.
حضورش در عملياتهاي والفجر ۱، والفجر ۲، محرم و… تأثير بهسزايي در روحيه مقاومت و ايستادگي رزمندگان داشت. همزمان با تشكيل تيپ امام حسين (ع)، به جانشيني فرماندهي آن انتخاب شد. وي قبل از آن نيز فرماندهي سپاه ياسوج، نمايندگي امام (ره) در سپاه کردستان، جانشين فرمانده لشکر ۱۴ امام حسين (ع)، فرماندهي قرارگاه فتح سپاه، فرمانده لشکر امام زمان (عج) را بر عهده گرفته بود.
حجت الاسلام والمسلمين رداني پور ۲۵ ساله بود كه با همسر يكي از شهدا ازدواج كرد و دو هفته پس از ازدواجش يعني پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۵ش در منطقه حاجعمران درحاليكه فرماندهي لشگر امام حسين (ع) را به عهده داشت، سلوك سرخ خود را به بينهايت رساند.
برگرفته از راسخون
تعبیر خواب شاهزاده ای با اسب سپید
من هميشه از خدا يک زندگي آسماني با مردي پاک و مؤمن را طلب مي کردم و خوابي که آن شب ديدم سبب شد که منتظر او بمانم، حدود يک ماه بعد از ديدن آن خواب با خانواده اش به خواستگاري من آمدند. دقيقا به همان صورتي بود که در خواب ديده بودم لباسش، طرز نشستنش، و … همين سبب شد که من بدون هيچ معطلي پاسخ بگويم حتي در برابر خانواده اصرار و پافشاري مي کردم زيرا معتقد بودم که اين تقدير الهي و سرنوشت من است.
عروسي ما خيلي ساده برگزار شد و با يک مهماني خيلي ساده به خانه پدری او رفتيم و زندگي مشترک خود را آغاز کرديم. او هميشه يا جبهه بود يا در سپاه، حتي يکبار پدر ومادرم به من گفتند که ما کي بياييم که او خانه باشد و ببينيمش؟! و من پاسخي براي آنها نداشتم. آرزوي خودم اين بود که يکبار ناهار را کنار هم بخوريم!؟ او همه ما را دلداري مي داد و به مادرم مي گفت:«نگران نباشيد ما راه کربلا را باز مي کنيم».
هيچ وقت لحظه رفتنش را فراموش نمي کنم. نمي دانم چرا آن شب به دلم افتاده بود که اين آخرين خداحافظي است، قرار بود آن شب از خانه پدرش به خانه خودمان برويم و وسايل مختصرمان را هنوز جمع نکرده بودم، با ديدنش زدم زير گريه هر کاري کرد نتوانست آرامم کند. آخر سر هم ناراحت بلند شد که لباس بپوشد و بيرون برود. آرام گفتم:«مي خواهم پيش خودت گريه کنم نمي خواهم بعد از شهادتت گريه کنم که دشمن شاد شود».
روي زمين نشست. هيچ وقت اينطوري نديده بودمش. انگار خودش هم مي دانست که اين آخرين ديدار است. رو به من کرد و گفت:«دلم مي خواهد بعد از من ازدواج کني»، هرچند اين حرف براي من سخت است ولي از خدا خواسته ام که ما را در بهشت به هم برساند، و اين آخرين ديدار ما بود، ازدواجي که از ابتداي آن با عنايات الهي شروع شده بود و با شهادت او پايان پذيرفت.
به روایت همسر شهيد مسعود پرويز
شهادت مسعود
در سال ۱۳۳۱ش در شهر قزوین چشم به جهان هستی گشود. دوران کودکی را در دامان پاک خانوادهای متعهد و پرهیزگار گذراند و از همان کودکی عشق به ائمه اطهار (ع) و علاقه به احکام الهی اسلام در قلبش جوانه زد. هفت ساله بود که بههمراه دیگر کودکان راهی مدرسه شد. در کنار تحصیل، به فعالیتهای مذهبی و فرهنگی پرداخت.
با شروع انقلاب اسلامی، عاشقانه به صف مبارزان حقطلب پیوست و فعالیتهای مبارزاتی خود را با راهاندازی کتابفروشی و تکثیر و توزیع اعلامیهها و عکس حضرت امام خمینی (ره) آغاز کرد. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، یکی از مؤسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قزوین بود که در کنار تلاش برای حفظ امنیت و آرامش شهر، کار کتابفروشی را رها کرد و با تمام وجود خود را وقف حراست و پاسداری از ارزشهای والای انقلاب نمود. مأموریتهای نظامی سپاه در ارتباط برادران پاسدار با روحانیت، از جمله فعالیتهای او بود.
با شعلهور شدن آتش جنگ در مرزهای میهن اسلامی، این سرباز جوان و عاشق امام زمان (عج) لباس رزم پوشید و مردانه قدم در عرصههای خون و شهادت نهاد. جبهههای کرمانشاه، قصرشیرین، ایلام و میمک؛ تجلیگاه حضور پرشور او بود. در همین دوران با وجود مشغله کاری زیاد و عشق به جهاد در راه خدا، با تقدیر الهی و اصرار خانواده، همسری دلسوز و فداکار اختیار نمود. او که یکبار در بهار سال ۱۳۶۰ش در عملیات میمک زخم گلوله را به جان خریده بود، بعد از چهار روز مجروحیت، با عنایات حضرت ولیعصر (عج)، از میان سپاه دشمن به مقر رزمندگان اسلام بازگشت.
این سرباز راه حق پس از حضوری پربار در جبهههای نبرد، در حین عملیات رمضان و در تیرماه سال ۱۳۶۱ش، درست در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان به پیروی از مولا و مقتدای خود حضرت علی (ع) پس از سپری نمودن عمری عاشقی و جانبازی در راه دوست درحالیکه فرماندهی گردان قدس از یگان ۱۷ لشگر علی بن ابیطالب (ع) را بر عهده داشت، در سن سی سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به سوی عرش اعلی پر گشود.
این شهید مسعود پرویز است که مزار پاکش در گلزار شهدای قزوین واقع است؛ برادر این شهید بزرگوار، محمدمحسن پرویز نیز در جبهه به شهادت رسید.
(سايت راسخون)