سرباز خمینی
در درگیری های مسلحانه ای که پیش می آمد، باز هم شاهرخ جلوتر از بقیه بود. یکبار یکی از مسئولین کمیته به شاهرخ گفت: چرا شما در درگیری های مسلحانه سنگر نمی گیری، مگر دوره آموزشی سربازی نرفته ای؟ شاهرخ هم گفت: خداروشکر، من برای شاه سربازی نکردم. من سرباز فراری بودم. کسی هم جرات نداشت منو بگیره، حالا هم با افتخار می گم که؛ من سرباز خمینی ام. شاهرخ مطیع بی چون و چرای ولایت بود. وقتی امام (ره) پیام می داد لحظه ای درنگ نمی کرد. می گفتم: امام دستور داده باید اجرا شود. می گفت: من نوکر امام هستم. آقا دستور بده هر کاری باشه انجام می دم.
شهید شاهرخ ضرغام
منبع : کتاب شاهرخ حُر انقلاب اسلامی
اذان و اسارت
در عملیات مطلع الفجر در ارتفاعات انار بودیم و باید تپه ها را می گرفتیم. هر طرحی دادیم، به نتیجه نرسید. نزدیک اذان صبح، ابراهیم رفت روی یک تخته سنگ ایستاد و شروع کرد به گفتن اذان. ما داد زدیم: بیا عقب! الان می زننت! اما او تا آخر اذان را گفت. صدای تیراندازی عراقی ها قطع شد. همان موقع گلوله ای به گردن ابراهیم اصابت کرد و او را به عقب آوردیم. لحظاتی بعد دیدیم 18 عراقی آمدند و خودشان را تسلیم کردند. یکی از آن ها می گفت: وقتی در اذان نام امیرالمومنین علیه السلام را آورد، با خودم گفتم تو با برادران خودت می جنگی، نکند مثل ماجرای کربلا اتفاق بیفتد. این 18 اسیر عراقی به ضمانت آیت الله حکیم آزاد شدند و همگی آن ها در سال 65 درعملیات کربلا 5 شهید شدند؛ و ما آن روز توانستیم تپه مورد نظر را هم آزاد کنیم.
شهید ابراهیم هادی
منبع : کتاب هادی
آسیب شناسی عملیات رمضان و حسن باقری
پس از شکست در عملیات رمضان شهید حسن باقری فرماندهانش را جمع و برای آنان صحبت میکند و به آسیبشناسی این عملیات میپردازد:
«اگر صد شهید در شناسایی بدهیم پیش خدا جواب داریم اما در عملیات بدون شناسایی اگر یک شهید بدهیم جوابی نداریم. شناسایی نقاط خوبمان، نقاط ضعف دشمن و تلاش جدی در این راه…»
حسن باقري
منبع : برگرفته ازپايگاه اطلاع رساني گروه جهادي ناديان
ان شاءالله خبر من را هم به تان بدهند
رهبر انقلاب اسلامی: [دو هفته قبل از شهادت] شهید کاظمی آمد پیش من و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم که شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشمهای شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند! ۱۳۸۴/۱۰/۲۱
سایت http://farsi.khamenei.ir/
طلبه دانشجو شهید
می گویند احمدعلی دائم الوضو بود. به نمازهای اول وقت تقید عجیبی داشت. روزی بر حسب اتفاق و پیشامدی ناخواسته نمازش قضا شده بود. فردایش وقتی برای ناهار صدایش کردند گفت: روزه ام. پدر اصرار کرد دلیل این روزه طولانی تابستان را بفهمد گفت: دو رکعت نمازم قضا شده، دارم خودم را تنبیه می کنم! برای همین چیزها بود که بین فامیل و خانواده اگر کسی می خواست قسم بخورد، به احمدعلی قسم می خورد. این همه قبولش داشتند و از تقیدش به دین و معنویات شناخت داشتند.
طلبه دانشجو شهید احمدعلی کاظمی
منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 607