مقايسه با مردان ديگر
پرسش: خانمم مرا با مردهای دیگر مقایسه می کند بخاطر همین مرا خرد کرده و دیگر نمی توانم تحمل کنم، لطفا مرا راهنمایی کنید.
پاسخ: مقایسه کردن کارخطرناکی است. خیلی از کسانی که همسرشان را با دیگران مقایسه می کنند، نمی دانند که چه کاری انجام می دهند. یکی از محصولات مقایسه ایجاد کینه است. کسی که مقایسه می کند کینه اش در دل همسرش ایجاد می شود و همچنین کینۀ فردی را که با او مقایسه می شود در دل همسرش ایجاد می شود. مثلا اگر خانم برادرش را با شوهرش مقایسه می کند، بذر کینه برادرش را در دل همسرش می کارد. کینه یعنی ایجاد سوء ظن. مقایسه یعنی ناشکری و اینکه من از زندگی با تو پشیمان هستم. یکی از اصلی ترین پیام های مقایسه شکستن غرور مردان است. یکی از راه های حفظ اقتدار مردان، پرهیز از مقایسه است. گاهی اوقات مقایسه راه اشتباهی برای بیان خواسته هاست. مثلا آقا یا خانم دوست دارند که همسرشان کاری انجام بدهد و چند بارهم گفته اند ولی طرف آنرا انجام نمی دهد و مقایسه پیش می آید. گاهی مقایسه بخاطر نارضایتی از زندگی است. مثلا من به دلایل مختلف از زندگی خسته هستم و وقتی می خواهم آن را بیان کنم با مقایسه می گویم. مثلا همسر من خیلی خوش زبان است ولی می گویم که ببین فلانی چقدر خوش زبان است .برای اینکه خسته ام و می خواهم طوری لجبازی کنم. پس اگر گاهی همسر ما مقایسه می کند که کاری اشتباه است، باید ببینیم که دلیلش چیست.
برای اینکه این مقایسه ها اتفاق نیفتد، شما مقابله به مثل نکنید. گاهی خانم به آقا می گوید: برادرت را ببین! آقا می گوید: خانم برادرم را ببین! اگر تو مثل او شدی من هم مثل برادرم می شوم،این یعنی آلودگی را با آلودگی شستن. اگر مقایسه ازیک طرف، زندگی را متزلزل می کند مقایسه دو طرفه، زندگی را دو برابر متزلزل می کند وهمان آثار را دارد. خیلی از کسانی که مبتلا به مقایسه با همسرشان می شوند اولین کاری که می کنند این است که از احترام و محبت همسرشان کم می کنند که این کار اشتباهی است. ممکن است که بخاطر پاسخ ندادن به بعضی از نیازها این مقایسه صورت گرفته است. پس ریشۀ مقایسه را خشک کنید.ممکن است که عیبی در شما باشد که آنرا از بین نمی برید و همسر شما را مقایسه می کند. خوب است که وقتی ما با فردی مقایسه می شویم ببینیم که در آن فرد چه خوبی وجود دارد، آنرا در خودمان تقویت کنیم. متأسفانه حسادت و لجاجت درمقایسه باعث می شود که فرد فقط به فکر انتقام باشد.
پی نوشت :
سايت شبكه سوم، برنامه گلبرگ 15-05-94
از کشتن مادر شوهر تا از محبت خارها گل می شود
محبت (مادرشوهرت را بكش)
«دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید. هر روز با او جر و بحث می کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمّی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت: اگر سمّ خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت: هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سمّ معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد. در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به تو شک نبرد. دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت. هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد. هفته ها گذشت. با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.»
در زمانی، روزگاری پیش تر
چند گامی رو عقب تر، بیش تر
بُد عروسی خسته و زار و غمین
علتش مادر شوهر بود و همین
زندگیش چون جهنّم کرده بود
او عروسش نه، مثال بَرده بود
وز دخالت های بی جا و حسد
داده مالش مغز او را چون نمد
عاقبت آن دخترک عاصی بگشت
بهر چاره در پی حامی بگشت
پرس پرسان چاره را از این و آن
یافت در عطّاریِ یک نکته دان
نزد عطار از پی چاره برفت
گیج و منگ و مات و آواره برفت
گفت ای عطّار نیک و مهربان
دارویی ده مُهلک و آسیب جان
تا دهم داروی سمّی بر عدو
خود رهایی یابم از آزار او
گفت عطّار آن عدویت کیستی؟
شوهرت یا مادرش یا چیستی؟
او هَوُو باشد و یا همسایه است؟
هر که با تو دشمن او، بی مایه است
دارویی دارم عدوی جان و دل
می کُشد کم کم ورا مانند سِل
گفت آن دختر که مادر شوهر است
پر ز کینه، شرّ و هم بد گوهر است
زندگیم تلخ کرده آن چنان
خون بُوَد در سفره ی من جایِ نان
دیگر از آزار او من خسته ام
چشم امیدم به اینجا بسته ام
گر رهانی گردنم از قید بند
زندگی شیرین شود مانند قند
گفت فهمیدم دگر قصه مگو
داروی دردت به نزد من بجو
قطره ای دارم چکان در آب او
کم کَمَک گردانَد آن،بی تاب او
ذرّه ذرّه خود اثر خواهد نمود
هر زمان حالش بتَر خواهد نمود
منتهی یک شرط دارد گوش کن
مدّتی جام محبّت نوش کن
بایدت چهره گشاده داریَش
ظاهرا می کوش در غم خواریس
اعتمادش را تمامه جلب کن
این چنین راحت تو جانش سلب کن
دخترک خوشحال و شاد و با امید
زان همه آشوب و غمهایش رهید
تا به خانه با خودش تکرار کرد
مهرورزی ،دشمنی انکار کرد
روزها در خدمت مادر شوهر
از مرور کینه ها، بودش حذر
روز و شب خدمت بکردی بی دریغ
شد محبّت در اثر مانند تیغ
قطع کردی ریشه ی هر کینه را
سرد کردی آتش دیرینه را
کم کَمَک یخ های کینه آب شد
دخترک زین ماجرا بی تاب شد
مهر مادر شوهرش بیداد کرد
سرزمین جان او آباد کرد
هر دو چون تخم محبّت کاشتند
رسم و راه دشمنی برداشتند
دخترک زار و پشیمان گشت زود
زان رهی کاو بی مهابا رفته بود
رفت نالان پیش عطّار از گله
گفت ای عطّار، بگشا این گره
من پشیمان گشته ام از قتل او
او شبیه مادرم شد نی عدو
پاد زهری دِه که خنثایش کند
زان جفاها زود مِنهایش کند
من نمی خواهم دگر مرگ ورا
این غلطها را چرا کردم چرا؟
گریه می کرد و به سر می زد عروس
من مقصر بودم و لوس و عبوس
گفت عطّار حکیم و نکته دان
بس کن این زاریّ و این اشک و فغان
نکته ای گویم تو را تا خوش شوی
زین سپس در معرفت با هُش شوی
آنچه دادم تا بگیری جان او
بی اثر بود و تهی از رنگ و بو
خواستم تا مهر آموزم تو را
ریشه ی کین و حسد سوزم ورا
مِهرهای تو چنان سِحر عظیم
دشمنت را کرد چون یار قدیم
تو محبّت کردی و مهر و وفا
جان او کردی از آن کینه جدا
مرده بود او و تو زنده داشتی
جای قهر و کین محبّت کاشتی
زندگی با عشق زیباتر شود
آنکه عاشق باشد او مِهتر شود
همچنان با مِهر باش و معرفت
با محبّت، خیر گردد عاقبت[1]
پی نوشت :
1- سيده نسيم طباطبايي، ماهنامه خانه خوبان، از كتاب مادرشوهرت را بكش
مِهر بی مُهر
در مسير روابط،آهسته برانيد جاده لغزنده است.
مِهر بي مُهر
به اعتقاد من ارتباط دختر و پسر اگر به قصد ازدواج باشد از جهتي مانند كار بانكي نياز به ضمانت فرد و چند ضامن معتبر دارد. هرچه كار مهم تر باشد ضمانت و ضامن معتبر تري نياز هست. ارتباط دختر و پسر بدون تعهد، ضمانت خانواده پسر و نظارت پدر و مادر دختر مانند جاده بسيار لغزنده است كه يك طرفش به دره ختم مي شود.
همه دختران باید بدانند که مِهر پسران بايد به مُهر پدران تان تأييد شود و گرنه منتظر زمستان خيانت باشند .
همسر نگو پلنگ بگو
همّت اگر سلسله جنبان شود مور تواند که سلیمان شود همسر نگو پلنگ بگو پیامبر فرمودند: إيّاكم و خضراء الدّمن قيل و ما خضراء الدّمن؟ قال المرأة الحسناء في منبت سوء.از سبزه مزبله بپرهيزيد گفتند سبزه مزبله چيست؟ گفت زن زيبا در خانواده بد. البته این حدیث به معنی این نیست که هر دختر زیبایی که در شرایط تربیتی بد قرار گیرد، لیاقت ازدواج با مؤمن را ندارد. چرا که قران صراحتا زن فرعون را مثال زده که آنها با این که در شرایط بد بود ولی الگوی زنان قرار گرفته است. پس اراده بر شرایط طبیعی و تربیتی تسلط دارد اما به هر حال خانواده بد زمینه ساز تربیت ناسالم است بنابراین در گزینش این نوع دختران باید بسیار حساس بود. ایستگاه شادی بازرگاني را زني خوش صورت بود كه زهره نام داشت. عزم سفر كرد. از بهر او جامهاي سفيد به ساخت و كاسهاي نيل به خادم داد كه هرگاه از اين زن حركتي ناشايست پديد آيد، يك انگشت نيل بر جامه او بزن تا چون بازآيم، مرا حال معلوم شود. پس از مدتي خواجه به خادم نوشت كه: چيزي نكند زهره كه ننگي باشد بر جامه او ز نيل رنگي باشد؟ خادم باز نوشت كه: گر آمدن خواجه درنگي باشد چون بازآيد، زهره پلنگي باشد شعار این هشدار علی عليه السلام : كم مِن شهوهِ ساعهٍ اورثتْ حزناً طويلاً چه بسا لحظاتی شهوترانى كه اندوه طولانى به بار مى آورد.
مدیر ناکارآمد
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
شأن مرد اين است كه اقتدار داشته باشد و سرپرست و مدير و نگهبان و تكيه گاه خانواده باشد. اين به معني اين نيست كه همه مردان شایستگی مدیریت و سرپرستی را دارند. بله ممكن است زني به دلايل تربيتي و…مديريت و اقتدارش از شوهرش بالاتر باشد. گاهی ممکن است مردی به دلیل ذاتی مانند هوش کم یا عارضی مانند اعتیاد، صلاحيت مرديت و مدیریت حتي در توزيع نفقه و مسائلي مالي نداشته باشد. مردي كه مصالح دخترش را تشخيص ندهد حق اذن او براي ازدواج دخترش ساقط مي شود.
شعار این هشدار
مدیر خانواده مانند راننده است،
اگر راه و چاه را نشناسد و هشیار نباشد، با سرنشینان به دره بدبختی سقوط می کند.[1]
پی نوشت :
1. نرم افزار اندرويد و رايانه نيش ها و نوش ها، انجمن گفتگوي ديني