عطش زیارت
بی خود نبود اگر امروز دلم حال و هوای زیارت داشت. دوستی خوش به حالت باد بر زبان جاری کرد و مرا سوزاند، لحظه ای هرم دوریت. زمینه درد و دلی شد و سیل خاطرات گذشته من از سختی روزگار تا گره گشای مشکل امروزش شود. در تصمیم اش بیشتر بیاندیشد. دلش تکانی به خود دهد که حل نکردن چنین مشکلاتی می تواند با گذشت زمان به کلافی سردر گم تبدیل شود و دیگر کسی را یارای باز کردن آن نیست. قرارم نبود سخن به درازای شکوه از دنیا و مشکلات خرد و کلانش بکشد، حکمت جاری شدن این کلمات بر زبانم را این گونه از زبانش شنیدم، سخن و درد و دل امروزتان مرا در تصمیمی که گرفته بودم دچار تردید کرد که باید به فکر خود و سلامتی بدن نیز بود و کمی درآمد و پول نباید باعث شود گره بزرگ و بزرگتر شود. باید از همت و باور انسان های بزرگ برای خرد کردن مشکلات زندگی کمک گرفت. آری پیام زیبایت الان باعث شد دوباره خاطره امروز جلوی چشمم اکران شود. حال و هوای زیارت امام رضا(ع) و دعاگو بودنت را در قالب نثری زیبا برایم بازگو نموده ای و پیامت از نبودنت در کلاس فردا خبر می دهد و از این زائر آقایی و دعاگویم بودن می گویی و درخواست جزوه کلاس فردا را می کنی و من با شوق سمعا و طاعتا را بر زبان جاری می کنم و به حال دلم می اندیشم که امروز با غباری از اشک به پابوس آقا رسید آن هم برکت دعای تو ای دوست.