مادرم
جمعه، ۴ خرداد، ساعت ۵ و نیم بعدازظهر
روی مبل نشسته ام و به کارهایم فکر می کنم. چه کاری را باید انجام می دادم که به آن نرسیده ام. چقدر گوشیم داغ می شود. نمی دانم دلیلش چیست. سایه ای از کنار پرده رد می شود، گربه ای است که از روی دیوار حیاط می گذرد و سایه اش روی پرده می افتد. برای یک لحظه احساس کردم کسی به خانه امان می آید. ولی لحظاتی بعد دوباره سایه ای بر روی پرده می افتد. کسی وارد خانه می شود. آره برادرم است که خسته از سر کار بازگشته است. می آید و جلوی تلویزیون دراز می کشد. کاملا عاشق تلویزیون است. همچون مادرم با این تفاوت که برنامه های مورد علاقه اشان متفاوت است. از حال مادر می پرسد که چرا خوابیده است و من می گویم خوب است، فقط خوابیده است. ولی چند دقیقه ای بیشتر نمی گذرد که صدای تلویزیون پخش می شود. من به چشم خود می بینم که مادرم که به خاطر گرما درب راهرو را باز گذاشته بود تا در خنکی بخوابد با شنیدن صدای برنامه تلویزیون از خواب بیدار می شود. همان جا می نشیند، دلم ناگهان به شوره می افتد چرا از جایش بلند نمی شود و چرا به برادرم نمی پیوندد برای دیدن تلویزیون. از جایم بلند می شوم و به سویش می روم خیالم راحت می شود. می بینم که در حال تعویض باند زخم همیشگیش است و به همین علت هنوز نشسته است و بلند نمی شود. خیالم راحت می شود از اینکه حالش خوب است و نیازمند کسی نیست برای انجام کارهای شخصی اش و خدا را شکر می کنم در دم و لحظه ذهنم به گذشته ای نه چندان دور بر می گردد زمانی که باید او را در انجام کوچکترین کارها کمک می کردم. خدا را شکر می کنم که الان خود با روحیه کارهای خود و حتی منزل را انجام می دهد. چرا که می دانم انرژی می گیرد از انجام کارهایی که قبلا برای انجامشان نیازمند به کسی نبوده است، جز به دست و پا و قدرت و بنیه خود. خدایا در این لحظه که روزهای مهمانی ات است به عنوان مهمان از میزبان بخشنده ای چون تو درخواست می کنم سایه اش بر سرم مستدام باشد. سلامت در کنار خانواده و شاهد خوشبختی فرزندان و نوه هایش باشد و در نهایت عاقبتش به خیر و شادی باشد. البته این را فقط برای مادرم نمی خواهم، خواسته ای است که اجابتش را برای تمام مسلمانان جهان از خالق بی همتا خواهانم.
ریشه یا ساقه
۳ خرداد ساعت ۱ و نیم شب
شاید نوشتن از نظر خیلی ها راحت باشد، ولی به نظر من اصولی دارد که آموختن آنها نوشته را زیباتر می کند. این قانون آنچنان که برخی فکر می کنند هم نانوشته و نا آزموده نیست. از ریشه ها هم باید مواظبت کرد، همچون مواظبتی که از ساقه ها می شود. نهالی که کاشته می شود، باید نگهبانی راست قامت در کنار او نهاد تا او را از کجی ها و ناراستی ها حفظ نماید، چنان که زندگی انسان هم این گونه است.
بسیار پیش می آید ...
۳ خرداد ساعت ۱۱و ۴۵ شب
#همنوا با ابو حمزه
بسیار پیش می آید از خودت می پرسی، چرا با درخواستم موافقت نشد. چرا به خواسته ام نرسیدم. چرا و چراهای بسیاری دیگر، که تو را گاهی دچار تردید و شک می کند. گاهی تردیدها محاصره امان می کنند و چه می دانیم همه از رخنه او در قلب و دل نشات می گیرد که به حال خود رهایش کرده ایم و از خدا بی خبر شده است.
گاهی یادم می رود باورم را که تویی امید آرزومندان و تویی که برآورده می کنی حوائج را و تویی که مراقبت می کنی از پریشان حالان. چه کم است فاصله مسافری که از خوبی تو به سوی بدی کوچ کرده است و هیچ پنهان نیست از تو ولی اعمال بد من بنده می پوشاند مرا. بسیار از تو خواسته ام و استغاثه ات کرده ام و توسل جسته ام بدون استحقاق، بدون آن که سزاوار باشم خواهان عفوم چرا که به کرمت اعتماد کرده ام و به راستی وعده ات غرق در آرامش شده ام. پناهنده شده ام پناهنده ایمان و توحید و یکتاپرستی. پروردگارم جز تو نیست مرا ربی و خدایی. شریکی نداری پروردگارم. گوینده و گفته ات حق و وعده ات راست که امر کردی مرا به درخواست از خودت که رئوفی و مهربان. پس لختی دلم را به تو می سپارم، دلم را با یادت در برگیر و آرام کن، ای امید امیدواران و ای منتهای دعای عارفان.
غروب های رمضان با دورهمی معنوی
۲ خرداد غروب ساعت ۱۸و۴۰ دقیقه
دم دم های غروب یادم می افتد. خواندن دعای خواهرهای گلم در کوثرنت که با طرح دورهمی معنوی لحظاتی قبل از افطار را اختصاص می دهیم به دعا و مناجات با خدا. این طرح از روز دوشنبه ۵ رمضان آغاز شده و ابتدا شد به حدیث کساء ی انتخابی من. چقدر نیازمند به این دعا بودم. وای چقدر که حدیث کساء را دوست دارم. روزهایی که دچار ضعف و تخلیه روحی می شوم، خودم را به این دعا می سپارم. می میرم برای کسای یمانی، برای ۵ تنی که در کنار حضرت رسول (ص) تحت لوای الهی قرار دارند و جبرئیلی که برای در کنار آنان بودن اجازه می گیرد. وای چه بوی مست کننده ای را استشمام می کنند. بوی حضرت رسول(ص)، بوی پدر، بوی خوبیها، بوی پناه و بوی خدا. به خوانده این دعا که شیعیان روی زمین هستند مژده داده شده است. مژده برطرف شدن غم و اندوهشان، روا شدن حاجاتشان با این ذکر خدا.
یادت همیشه برایم لازم است. همیشه قلبم را که کنکاش می کنم جای جراحتی دیده می شود که دوست ندارم در موردش حرف بزنم. نمی دونم چرا اینقدر زود شارژم تموم می شود. چشم هام پر از خواب است، آنقدر که کلمات را اشتباه تایپ می کنم. از شنبه ۵ خرداد دوباره کلاس نویسندگی شروع می شود. دلم می خواهد تکنیک ها رو خوب یاد بگیرم. چی بگم دوست دارم قدر وقتم، کلاسم، دوستانم و استادم را بدانم و یاد بگیرم و به دیگران بیاموزم.
دستم بگیر
در سحرهای زیبای رمضان گاهی می خواهم از تو دوری از منیتم را که باعث گمراهیم شده است. شاید اگر تو نبودی و دستم نمی گرفتی تا کنون غرق شده بودم در منجلاب گناه. عصیان جانم به لب آورده و گریزانم کرده است از خود. دستم بگیر ای آشنای همیشگی.