نجات و هدایت دلم
ذهنم پر شده، باید خالی گردد. دلم بهانه می گیرد. دمی بی غصه می خواهد. ولی مگر می شود. ان الانسان لفی خسر را یادم رفته است.
هر لحظه در گیر و دار این دنیای پر ابتلا شناور روی آب های آزاد با امواج روزگار به این سو و آن سو کوبیده می شوم.
گاهی در ساحل احساس با تو بودن آرامشی را به اعماق وجودم هدیه می دهم. ولی لحظه ای بعد با موجی ناآرام از ساحل کنده شده و به اعماق دریا سپرده می شوم.
کفی از دهانم بیرون می آید و راه نفس کشیدن که از شن های ساحل پر شده بود باز می شود. دیگر دست و پا زدن فایده ای ندارد باید آرام بود و خود را به تلاطم امواج سپرد و خود را کنترل کرد تا انرژی بیش از اندازه از دست ندهم.
نجات نزدیک است. دل دریا زده ام را با فانوس دریاییش از اعماق دریای غفلت به ساحل نجات هشدار می دهد و با کشتی نجاتش سوی یکتای یگانه رهنمون می شود. چرا که انّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه؛ حسین کشتی نجات و چراغ هدایت است.