ترس از مرگ در حال گناه
محمدبن منكدر از زاهدین دوران امام باقر علیه السلام) در جمعی مي گفت: در هوايی داغ، از اطراف مدينه عبور مي كردم، ناگهان چشمم به امام باقر (علیه السلام) افتاد، ديدم با دو نفر از غلامانش، به سختی مشغول كشاورزي است. با خود گفتم: اكنون در اين هواي گرم، بزرگي از بزرگان قريش براي بدست آوردن مال دنيا، اين گونه زحمت مي كشد، بايد بروم او را نصيحت كنم و از دنیا بر حذر دارم.
نزد او رفتم و سلام كردم، او در حالي كه بر اثر كار، عرق مي ريخت و به سختی نفس مي كشيد، جواب سلام مرا داد. به او گفتم: آيا روا است كه بزرگي از بزرگان قريش، در اين هواي داغ، براي بدست آوردن مال بی ارزش دنيا، ترک عبادت کند و اين گونه کشاورزی نماید؟ اگر در اين حال، مرگ شما فرا برسد چه خواهي كرد؟
آن حضرت به من رو كرد و فرمود: اگر مرگ در اين حال به من برسد در حالي رسيده كه در اطاعت خدا هستم و با كار و كوشش، ديگر احتياج به تو و ساير مردم پيدا نمي كنم. من آن هنگام از مرگ مي ترسم، كه در حال گناه به سراغم آيد .
وقتي كه اين پاسخ را از آن حضرت شنيدم گفتم :خدا تو را رحمت كند، خواستم تو را نصيحت كنم، تو مرا نصيحت كردي.
شیخ مفید، الارشاد ، جلد ۲، صفحه ۱۶۲
سید محسن امین، أعیان الشیعة جلد 1، صفحه 652