عبرتی از تاریخ
ملت شایعه پذیر
در جنگ صفین لشکر معاویه زودتر به وعدگاه جنگ رسید لذا محلی مناسب برای استقرار انتخاب کردند و آب را در طرف خود قرار دادند.
وقتی سپاه علی(ع) به نبردگاه رسید معاویه از دادن آب به آنها خودداری کرد، لذا بخشی از سپاه علی(ع) به فرماندهی مالک اشتر و اشعث بن قیس لشکر معاویه را عقب راندند و آب را تصاحب کردند.
اگر چه علی(ع) آب را بر روی لشکر معاویه نبست، از دست دادن آب اما بر معاویه گران آمد لذا برای باز پس گیری آن نقشه ای کشید. معاویه در نامه ای نوشت: “این نامه از برادر خیرخواه شماست، معاویه می خواهد با انحراف مسیر آب و ایجاد سیلاب شما را غرق کند هر چه زودتر جای خود را عوض کنید” و این نامه را بر تیری پیچید و به طرف سپاه علی(ع) پرتاپ کرد.
نامه بین افراد سپاه علی(ع) دست بدست گشت و شایعه همه جا پخش شد و خیلی زود نقل مکان تبدیل به یک خواسته عمومی شد.
هر چه علی(ع) می گفت امکان چنین کاری وجود ندارد فایده ای نداشت و لشکر نقل مکان نمود و علی(ع) آخرین نفری بود که نقل مکان کرد.
بلافاصله بعد از نقل مکان، لشکر معاویه جای آنها را اشغال کرد.
(کتاب وقعة صفین ، صفحه 190)
برگ تاریخ برای امروز ما:
بدانیم که ملت شایعه پذیر بازیچه دست دشمن است
این است که بیاموزیم ملتی که شایعهپذیر شد بازنده است اگر چه رهبرش امام علی(ع) و فرمانده اش مالک اشتر باشد.
️شایعه و فریب تاکتیک جنگ روانی دشمن است ، ابزار آن فضای مجازی و نرم افزارهای اجتماعی است که در تمام سطوح جامعه جا خوش کرده است و همیشه در دسترس است .
لازم است در استفاده از آن دقت کنیم ، واقعیت ها را فراموش نباید کرد؛ لذا انعکاس دهنده موج ناامیدی در جامعه و افراد نباشیم و امروز نسبت به مباحث کشور واقع بین باشیم.
شهید مطهری، سیره امیرالمؤمنین
از ظلم تا فرج
آیا صِرف به ستوه آمدنِ مردم از ظلم، برای تحقق فرج کافی است؟
یک تصور عامیانه از ظهور، آن است که فکر کنیم صِرف به ستوه آمدن مردم از ظلم یا به اوج رسیدن جور، برای تحقق فرج کافی است و دیگر نیازی به آمادگی مردم برای «پذیرش عدالت» نیست.
در حالی که در میان مردمی که صرفاً از ظلم خسته شدهاند، ولی تحمل عدالت را هم ندارند، تشکیل یک حکومت عادلانه اصلاً حکومت ماندگاری نخواهد بود.
زمانی که مردم برای خلافت، به امیرالمومنین اصرار میکردند، حضرت امتناع می ورزیدند. علت اساسی امتناع حضرت این بود که هرچند مردم از ظلم خسته شده بودند، اما خواهان عدالت هم نبودند. آنها اساساً نه عدالت و لوازم آن را درست میفهمیدند و نه میتوانستند آن را تحمل کنند. خیلی بین این دو فرق است.
بخشی از کتاب انتظار عامیانه عالمانه عارفانه ؛ اثر علیرضا پناهیان
تربیت جنسی کودکان و حیا
اسلام قانون طبيعت را با برنامه های تربيتی خود هماهنگ كرده و از عواملی که باعث تحریک و تهييج غريزه جنسى می شود نهی نموده است تا از بلوغ زودرس تا زمان ازدواج جلوگیری شود. چرا که آگاهی زودتر از زمان بلوغی که به ازدواج ختم شود آسيب و گمراهى بسیاری را برای كودك فراهم آورده و او را بهطرف انحراف و فساد و تباهى مى راند و تخريب ذهن و فكر روان وى را در پى دارد. از این رو باید به تربیت جنسی کودکان از سوی والدین بهویژه مادران توجه بسیار گردد.
در زمینه دوری و احتراز از محرک های جنسی در دختران نیز می توان به دو روایت زیر اشاره نمود؛ روایت اول از امام رضا (عليهالسلام) که فرموده است: «اِذا اَتَتْ عَلَى الْجارِيَةِ سِتُّ سِنينَ لَمْ يَجُرْ اَنْ يُقَبِّلَها رَجُلٌ لَيْسَتْ هِىَ بِمَحْرَمٍ لَهُ وَلا يَضُمُّها اِلَيْهِ»؛ «وقتى دختربچه ششساله شد مرد نامحرم حق ندارد او را ببوسد و همچنین نمىتواند او را در آغوش بگيرد». (طوسی، 1407 ق، ج 7، ص 461) این روایت همه را به عدم تحریک دختران از طریق بوسیدن و به آغوش کشیدن توصیه نموده است تا از این طریق عفت اشان حفظ گردد سپس با پرهیز از تحریک جنسی آنان گام بلندی در حفظ و نهادینه کردن عفت در جامعه برداشته شود.
و در روایت دوم امام على (عليهالسلام) فرمودند: «مُباشَرَةُ الْمَرْأَةِ اِبْنَتَها اِذا بَلَغَتْ سِتَّ سِنينَ شُعْبَةٌ مِنَ الزِّنا»؛ «دستمالی كردن مادر به آلت دختربچه ششساله خود يك قسم زنا محسوب مى شود». (طبرسی، 1370، ص 223) پس مادران در زمان شستشو و استحمام دختر خود نیز باید این امر را مورد توجه جدی خود قرار دهند چرا که با این عمل کودک با عمل جنسی و لذت آن آشنا شده و در آینده زمینه بی عفتی فرزند خود را به بار نیاورند. کودکان به خصوص دختران قدم جای قدم مادر می گذارند پس یک مادر عفیف می تواند دختر عفیف تربیت کند و زمینه ساز طهارت نسل گردد. زنی که می خواهد فرزندی پاک و عفیف به جامعه تحویل دهد و پاسدار و حافظ عفت عمومی جامعه باشد، باید به این امور توجه ویژه داشته باشد.
منبع :
1. طوسى، محمد بن حسن، (1407 ق)، تهذيب الأحكام، تهران، دار الكتب الإسلامية.
2. طبرسى، حسن، (1370)، مكارم الأخلاق، قم، شريف رضى.
رابطه عفت با حجاب و حیا
عفت یک حالت نفسانی است و حجاب یک حالت بیرونی، میتوان گفت که حجاب میوه عفاف و عفاف ریشهی حجاب است، حجاب یکی از ابعاد عفاف است، حجاب میتواند ریایی، تحمیلی، ظاهری و یا غیر اختیاری باشد، ولی عفت یک خصلت و ارزش اعتباری است.
رابطه بین حجاب و حیا یک رابطه مستقیم است و این جدای از تعهدهای دینی، احساسی است درونی؛ که شخص در پوشش ظاهری که امروزه با کلمه حجاب بیان میگردد و نوعی ممانعت از ظهور برخی از اعضای خویش بدون این پوشش است نشان میدهد؛ اما آگاهی حدود و نوع آن تفاوت میکند و این امر ریشه در عوامل مختلفی دارد. (مهدی زاده، 1388، ص 23) در حدیث شریف جنود عقل و جهل از امام صادق (ع) از حیا، آزرم، ستر و پاکدامنی به عنوان لشگریان عقل و از بی باکی، رسوایی، بی حیایی و بی حجابی به عنوان لشگریان جهل یاد شده است. (کلینی، ترجمه ی مصطفوی، 1380، ج 1، ص 24)
منبع:
1. مهدی زاده، حسین، (1388)، پرسمان حجاب (پژوهشی در باب پوشش از دیدگاه قرآن)، قم، صهبای یقین.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، (1380)، اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، تهران، اسلامیه.
حیا از منظر امیر
حضرت امیر «علیهالسلام» در کلامی بسیار دقیق و رسا در زمینه حیا میفرمایند: «مَن کَسَاهُ الحَیاءُ تَوبَهُ، لَم یَرَ النَّاسُ عَیبَهُ»؛ «آنکس که لباس حیا بپوشد، کسی عیب او را نبیند.»(دشتی، 1383، ص 482)
در فرهنگ اسلامی، دو واژهی عفت و حیا در بیشتر موارد در کنار یکدیگر به کار میروند که گویای لازم و ملزوم بودن آنهاست. شخصی که دارای صفت حیا است و بر آن مراقبت دارد به سمت عفت سوق داده میشود و از اعمال پلید به دور میماند. هرچند لزوماً عکس این عمل صادق نخواهد بود. چراکه گاه پیش میآید فردی عفیف باشد ولی رفتارهای بیحیایی نیز مرتکب گردد، حیا و عفت مکمل یکدیگرند همچنان که در حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» نقلشده است: «الحُیاءُ قَرِینُ العَفافِ»(تمیمی آمدی، 1366، ص 256)؛ «حیا، قرین عفت است». عفاف حالتی است که به «نفس» آدمی برمی گردد چون این صفت در برخورد با گناه و زشتی در آدمی ایجاد و بروز دارد، سبب خواهد شد تا در مواجهه با شهوتها که در بروز صفت عفت بیشتر نمود دارد آدمی باارادهتر برآید؛ و به فرموده حضرت «علی علیهالسلام»: «عَلی قَدرِ الحَیاءِ تَکُونُ العِفَّهُ»؛ «خودداری از کارهای زشت به مقدار حیا و شرم امکانپذیر است». (شیخ الاسلامی، 1382، ج 2، ص 936)
منبع:
1. دشتی، محمد، ترجمه نهجالبلاغه، قم: شهابالدین،1383.
2. تمیمی آمدی، عبدالواحد، (1366)، غررالحکم و درر الکلم، قم، تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
3. شیخالاسلامی، سید حسین، (1382)، ترجمه غررالحکم و درراللکم، قم، انصاریان.