در آغوش تو
18 خرداد 1398
بهار بود و هوا مملو از عشقی دل انگیز. هر لحظه عطرت به مشام جانم می رسد. در خاطرم مرور می کنم یاد طفلی را که در آغوشمان غرق در بوسه خواهد شد و آینده ای که دست در دستت برایش می بافتم. در کشاکش تابستان تو سرمست ازمهر پدری شادمانه از میان درختان به دنبال… بیشتر »
نظر دهید »
صدای ماذنه در زمانی آسمانی
18 اسفند 1397
لحظه غروب آفتاب صدای قرآن و ربنا از ماذنه مسجد به گوش می رسد. دختری در تلاطم روزگار، امر مادر را اجابت می کند. شاید به دعای مادر امید دارد. غرق در شور و شادی اطاعت امر مادر صدای موذن بلند و بلندتر می شود. فضا معطر می شود به ذکر بزرگی خدا. خدایی که یگانه… بیشتر »
زیر قدم های مادرم
12 اسفند 1397
اشکی از چشمم می چکد و سیلی بر گونه هایم جاری می شود. لحظه ای از خاطرم می گذرد یاد مادرم، یاد بوسه ای که بر پاهای زیبایش زدم و یاد بهشتی که بر رویش قدم برمی دارد. چه حسی دارد، حس زیبای زندگی و شوری عشق را مزه مزه می کنم. بیشتر »
مادرم
05 خرداد 1397
جمعه، ۴ خرداد، ساعت ۵ و نیم بعدازظهر روی مبل نشسته ام و به کارهایم فکر می کنم. چه کاری را باید انجام می دادم که به آن نرسیده ام. چقدر گوشیم داغ می شود. نمی دانم دلیلش چیست. سایه ای از کنار پرده رد می شود، گربه ای است که از روی دیوار حیاط می گذرد و سایه… بیشتر »