جسارت تنها گذاشتنت
19 مرداد 1398
با دو دست کوچکش مرا محکم چسبیده و با زبان کودکانه صدایم می کند . التماس در نگاهش موج می زند . ملتمسانه نرفتنم را فریاد می زند، آنقدر ملتمسانه که لحظه ای در موج نگاهش غرق می شوم. مدهوش و بیهوشش می شوم. دست و پا در موج نگاهش می زنم و فریاد رسی می… بیشتر »
نظر دهید »