من در کنار تو معنا می گیرم
10 شهریور 1398
من در کنار تو معنا می گیرم . من با وجودت وجود یافتم. سرتاسر این راه بی رهگذر را پیمودم. گاهی پایم در چاله ای لغزید، به سنگی خورد و مجروح شد. ولی باز از رفتن نماندم تا از سایه ات عقب نمانم. سراسر این لحظات را احساس با تو بودن پر کرد. غم نداشتن ها، ندیدن… بیشتر »
نظر دهید »
گاهی که... قسمت سوم
18 اسفند 1397
گاهی که… قسمت سوم شب مرا فراموش نکن. روز مرا فراموش نکن. احسانت را به من فراموش نکن. وای چرا این گونه شد. دل و جانم اعتراض دارد به خود، به فراموشی خود، نه تو ای رحمان و رحیمم. پس برگردان حرفم را و نپذیر آن را چرا که باید من روز و شب فراموشت نکنم.… بیشتر »
گاهی که... ۴
18 اسفند 1397
گاهی که… قسمت چهارم چه گونه است که با آفرینشم همچون دو ملکی که همراهم نمودی دو شیطان نیز در کنارم قرار دادی که با گوشت، پوست، استخوان و خونم عجین است. تسلط و اغوایی را در وجودم پذیرفتی که نشان از حکمتت دارد. از سوی دیگر احسان را در موردم به حد… بیشتر »
گاهی که... ۳
14 اسفند 1397
گاهی که… قسمت سوم شب مرا فراموش نکن. روز مرا فراموش نکن. احسانت را به من فراموش نکن. وای چرا این گونه شد. دل و جانم اعتراض دارد به خود، به فراموشی خود، نه تو ای رحمان و رحیمم. پس برگردان حرفم را و نپذیر آن را چرا که باید من روز و شب فراموشت نکنم.… بیشتر »
گاهی که... ۲
13 اسفند 1397
گاهی که… قسمت دوم ربنا ربنا گویان سد می کنم راه ابلیس درون را تا طناب حبل المتین را ز دستم نرباید. گوشم، چشمم، لب و دهانم را دخیل احساس با تو بودن می کنم. لحظه ای از بودنت جدا نمی شوم تا در بر گیرم آرامش ساحل و باران بهاری را. شب و روز نمی شناسم.… بیشتر »