سه شنبه های مهدوی
فرازی از وصیتنامه شهید خادم الشریعه
فرازی از وصیتنامه شهید خادم الشریعه: ما هم بحمد الله خوب هستيم و در جوار حضرت رضا (ع) با آرزوي آزادي زندگي مي كنيم، انقلاب روز به روز گسترده تر مي شود و رسيدن به هدف اصلي بسيار نزديك است.
برگرفته ازhttp://rahi-besuye-aseman.blogfa.com
زندگی نامه ای مختصر از زندگی سردار شهید محمد مهدی خادم الشریعه
سردار شهید محمد مهدی خادم الشریعه(شهيد دفاع مقدس)
خردادماه سال 1337 بود كه محمد مهدي در شهرستان سرخس چشم به جهان هستي گشود. پدرش به دليل علاقه فراواني كه با ساحت مقدس امام رضا(ع) داشت، به همراه خانواده به شهر مشهد عزيمت نمود و از آن پس محمد مهدي در سايه ملكوتي امام رضا (ع) زندگي را تجربه كرد. دوران تحصيل با موفقيت به پايان رسيد و آغاز جواني با قيام و مبارزه مردم همزمان شد.ساواك بارها براي دستگيري مهدي نقشه كشيد اما هر بار با زيركي او مواجه و در اجراي نقشه هايش موفق نشد. پس از پيروزي انقلاب، نظم و مديريت تشكيلاتي اش باعث شد تا مسؤوليت دفتر فرماندهي سپاه پاسداران خراسان را به او واگذار كنند. پس از آن، دوره فشرده خلباني را در تهران طي كرد و راهي جبهه هاي جنوب شد. در آنجا نيروهاي خراساني را در تيپ 21 امام رضا (ع) سازماندهي كرده، خود به عنوان اولين فرمانده، مسؤوليت رهبري اين تيپ را به عهده گرفت. حماسه آفريني هاي او و يارانش در چزابه چنان بود كه پير جماران در وصفشان فرمود: «كار رزمندگان ما در چزابه در حد اعجاز بود و اين اعجاز به حول و قوه الهي از بازوان پرتوان رزمندگان به خصوص رزمندگان تيپ 21 امام رضا (ع) به فرماندهي اين سردار شهيد نمايان شد.» محمد مهدي در عمليات بيت المقدس در تاريخ سي و يكم ارديبهشت ماه سال 1361 به دست باغبان هستي گلچين شده و به ياران كربلايي اش پيوست. پيكر مطهرش را در حرم با صفاي امام رضا (ع) به خاك سپردند.
(برگرفته از سایت راسخون)
دعا برای امام زمان(عج)
در اولین جمعه ماه مبارک رمضان اللهم عجل لولیک الفرج
چه بر ذهن نقش بسته؟
۲۹ فروردین۹۷
لب به سخن گشود، پای دلت را به این دنیا بازکن، شروع کن شروع، از کجا تا نا کجا، از خدا تا ناخدا، از شرق تا غرب چکیدن را ، مرغ پرید، قفس شکست ، دل، پر، گل، غم، کوه، دریا، سرسره ی سبکسر، شیرین کن ، شب که می رود شبپره کجاست؟ ذهنم می پرد، پلک می زنم ، قول دادی زیر قولت زدی ، کوه را با آن همه دریا تنها گذاشتی، دریا دریا، شب و غروب ، غم کوه پریشانی، پرده را کنار بزن، تند تند بنویس قلم از کاغذ برندار، سرعتت کم است، چه بر ذهن نقش بسته است آیا می دانی؟
