دست های خالی ام
18 اسفند 1397
دست های خالی ام رو به سوی تو آورده اند. دلبرانه دلبری می کنند. کنج این خراب آباد دنیا داشتنت اوج احساس من است. دوستانه می خواهم تو را و مریدانه می پرستمت و مشتاقانه ره به سویت می کنم، هرچند بارم کج است. به سویت از خود گریزانم و با تو بودن راستم می کند.… بیشتر »
نظر دهید »
کوچ مسافر
18 اسفند 1397
با کرمت چه کم است مسافری که از خوبی به سوی بدی کوچ کرده است. #به_قلم_خودم #کوته_نوشت #عکس_تولیدی بیشتر »
گاهی که... قسمت سوم
18 اسفند 1397
گاهی که… قسمت سوم شب مرا فراموش نکن. روز مرا فراموش نکن. احسانت را به من فراموش نکن. وای چرا این گونه شد. دل و جانم اعتراض دارد به خود، به فراموشی خود، نه تو ای رحمان و رحیمم. پس برگردان حرفم را و نپذیر آن را چرا که باید من روز و شب فراموشت نکنم.… بیشتر »
گاهی که... ۴
18 اسفند 1397
گاهی که… قسمت چهارم چه گونه است که با آفرینشم همچون دو ملکی که همراهم نمودی دو شیطان نیز در کنارم قرار دادی که با گوشت، پوست، استخوان و خونم عجین است. تسلط و اغوایی را در وجودم پذیرفتی که نشان از حکمتت دارد. از سوی دیگر احسان را در موردم به حد… بیشتر »
گاهی که... ۳
14 اسفند 1397
گاهی که… قسمت سوم شب مرا فراموش نکن. روز مرا فراموش نکن. احسانت را به من فراموش نکن. وای چرا این گونه شد. دل و جانم اعتراض دارد به خود، به فراموشی خود، نه تو ای رحمان و رحیمم. پس برگردان حرفم را و نپذیر آن را چرا که باید من روز و شب فراموشت نکنم.… بیشتر »