فاتح شام
بازگشت پرستوی مهاجر
بازگشت پیکر پاک و #تفحص شده جوانی دیگر از سرزمین 15 خرداد (ورامین) پس از 36 سال به شهرستان پیشوا
رحیم رجبی نارکی فرزند عبدالله
برادر #شهید نصرالله رجبی نارکی
متولد سال 1340
تاریخ #شهادت1361
همرزم #شهید دکتر #چمران در پاوه
همرزم حاج احمد #متوسلیان در #سوریه
خانواده در کنار پیکر شهید در معراج شهدا تهران
روضه امروز
قیام امام حسین(ع) ۳ بعد دارد بعد احساسی و عاطفی، بعد تفکر و بعد حماسی و شهادت
چگونه برای فرزندان دعا کنیم؟ سوره فرقان آیه ۷۴
بین نماز مغرب و عشا ۲ رکعت نماز برای اصلاح فرزند
رکعت اول سوره حمد و قدر و رکعت دوم سوره حمد و کوثر
۱۰ مرتبه در قنوت هم آیه فوق و ۱۰ مرتبه بعداز نماز در سجده این نمازی است که از آیت الله بهجت نقل شده است. البته می توان با ۲۵ مرتبه تکرار این آیه قبل از خواب همین اثر را داشته باشد.
روایت از امام باقر(ع) ۷ دسته که بوی بهشت به آنان نمی رسد. دسته اول کسی است که عاق والدین است. دسته دوم قاطع رحم است.
کسی که صله رحم کند همه مشکلاتش حل می شود.
دسته سوم پیرزن و پیرمردی که گنه کارند. کسانی که بی توجه به طهارتند یا بدزبان هستند. یا چشم چران اند. اگر تا ۴۰ سال خودت را تزکیه کردی که هیچ وگرنه بعداز آن خیلی سخته. هر ۴۰ روز یکبار یک اخلاق بد را از خود دور کنیم.
دسته چهارم کسانی که با تکبر راه می روند. صفتی که خدا دوست ندارم در بنده باشد یکی از صفات خداست چرا که همه چیز دارد، انسان چه دارد که تکبر کند. امام باقر(ع) می گوید این افراد به صورت افراد مورچه نما محشور می شوند. تکبر در برابر پدر و مادر و همسر نداشته باش. البته تکبر در خانم ها در برابر نامحرم خوب است. تکبر در برابر فرد متکبر خوب است. تکبر در برابر دشمن هم خوب است.
دسته پنجم شایعه انگیز، فتنه انگیزی با دروغ گویی
امروز ۵ مورد گفته شد باقی ان شاءالله فردا
بعد هم زیارت عاشورا و روضه و سینه زنی.
جایتان سبز
#من_حسینی_ام
#محرم
#روضه_و_نذری_ما
#به_قلم_خودم
بخون بازم: "حسین میا کوفه"
#سلام_ای_هلال_محرم
☑️دوباره سلام ای هلال #محرم
بخون روضه خون باز که دلتنگ اشکم
بخون روضه غم
#روضه بخون دوباره و بشکن
بغض یه ساله دل ما رو
بخون بازم: “حسین میا کوفه”
بگو غم مسلم تنها رو
تو کوچه های #کوفه تنهایی
خودش یه کربلا به پا کرده
غریبه و تشنه لبه اما
برا #حسین چه گریه ها کرده
? #حاج_میثم_مطیعی
#کربلا
#سلام_بر_محرم
#سلام_بر_حسین
هرم العطش کودکان
ترسیم صحنه آبرسانی حضرت عباس، سه شنبه ۲۰شهریور، ساعت ۱۱ شب، اتاق
روز عاشوراست. دشمن محاصره را تنگ تر کرده است. منع آب بیشتر و آوردنش سخت تر می شود. همه اصحاب شهید شده اند.
از خیمه ها صدا می آید. صدای العطش کودکان. این بار دیگر صدا را می شنوی. بی تاب می شوی. به آسمان می نگری. از خدا می خواهی با مشکی از آب به عهد خود وفا کنی.
به حضور مولایت می رسی. با نگاهی پر سکوت رخصت می طلبی تا به فرات بزنی و آب بیاوری. مولایت مرور می کند مگر آسمان بی قمر می شود.
باز هم صدا می آید. صدای العطش کودکان. گرمای عطش جان را می سوزاند. در خیمه ات کودکان سینه های برهنه، بر زمین نمناک نهاده اند. اما کویر تشنگی حتی با رطوبت مشک های خالی از آب هم نمی نشیند. دلت نازکتر از آن است که صبوری به خرج دهد. دل آرام حسین، دلش می لرزد. دیگر امان نمی دهد. پا در رکاب اسب می نهد. با هر زحمتی خود را به شریعه می رساند.
یکی از میان لشکر دشمن فریاد می زند کیستی؟ و خود را معرفی می کنی و می گویی: ” اهل بیت پیامبر از بی آبی هلاک شدند و شما از آب منع می کنید؟” شدت عطش کودکان را بازگو می کنی تا عواطف را به جوش آوری ولی دریغ و حیف که رگ های انسانیت در درونشان خشکیده است. از سوی دشمن پاسخ می شنوی: ” برای من دیدن عطشت سخت است. اگر می توانستم به تو آب می دادم. اینک می خواهم خودت آب بنوشی.” خبر این سخن به عمرسعد می رسد و می گوید:” سر این سرباز را برایم بیاورید، زیرا دشمن ما را تقویت می کند.” ولی آن سرباز به عمرسعد می گوید:” این فکر را مکن. من او را به فرات فرستادم تا با ورود به جمع ما به او حمله ور شویم."
به سوی آب خم می شوی. دست در شریعه می بری. مشتی از آب بالا می آوری تا سوزش تشنگی را بنشانی. تصویری از عطش کودکان در آب نقش می بندد. به یاد تشنگی برادر زیر لب زمزمه می کنی:” به خدا قسم از آب نمی نوشم، چون مولایم حسین تشنه است. او تشنه و تو آب بنوشی؟! ابداً ” مشک را پر ز آب می کنی. بر دوش راست و شمشیر در دست چپ از شریعه بیرون می زنی. به امید رساندن آب به خیمه ها تا هرم عطش کودکان بنشانی.
صدا می آید. صدای شیهه اسبان که سم به زمین می کوبند و بی تاب هجومند. صدای طغیان انسانیت را می شنوی. اما کودکان در سایه سار خیمه منتظرند. منتظر آمدنت. نبض عباس به هرم العطش کودکان می زند.
معرکه شلوغ می شود. خصم دست بردار آب نیست. با ضربتی دست راستش به زمین می افتد. با شمشیری در دست چپ پاسبانی می کند از مشک. اما دست چپ را هم قلم می کنند. مشک آماج تیرها می شود. عمودی آهنین بر فرق سقا می نشیند. از فراز اسب بر زمین می افتد. زمین از افتادنش شرم می کند.
صدای یا اخا ادرک اخاک، برادر را بر بالینش می کشاند. صدای گریه ملائک تا هفت آسمان بالا می رود. برادر قصد برگرداندن بدنت به خیمه دارد. اما مانعش می شوی و می گویی:” من از کودکان شرم می کنم چون وعده آب دادم ولی به عهدم وفا نکردم.” خصم گرداگردش خیمه می زند. زمین سر به زیر می اندازد، از فوج آدم هایی که حرمت علمدار می شکنند. جسم ات بر زمین می ماند تا پیغام العطش برای همیشه از تربت پاکت شنیده شود.