زیر پایتان دفنش کنید
اين يك خطر بزرگ است براى يك اجتماع كه افرادش ناآگاه باشند.
دشمن اگر زيرك باشد خودِ اينها را ابزار عليه خودشان قرار مىدهد: يك داستان جعل مىكند، بعد اين داستان را به زبان خود اينها مىاندازد تا خودشان قصه و حرف و سخنى را كه دشمنشان عليه خودشان جعل كرده بازگو كنند.
اين علتش ناآگاهى است و نبايد مردمى اينقدر ناآگاه باشند كه حرفى را كه دشمن ساخته، ندانسته بازگو كنند؛ اين يكى مىگويد چنين حرفى را شنيدهام، ديگرى مىگويد من هم شنيدهام، و همين طور…
اينها نمىدانند حرفى كه دشمن جعل مىكند وظيفه شما اين است كه همان جا زير پايتان دفنش كنيد. اصلًا دشمن مىخواهد اين حرف بين مردم پخش بشود.
شما بايد دفنش كنيد و به يك نفر هم نگوييد، تا به اين وسيله با توطئه سكوتْ نقشه دشمن را نقش بر آب كنيد.
…اسلام چه مىگويد؟ مىگويد هر وقت چنين چيزى شنيدى ابداً به زبان نياور.
اگر دغدغه دارى، خودت برو تحقيق كن. تو كه حوصله تحقيق كردن ندارى ديگر چرا بازگو مىكنى؟!
حق تحقيق دارى، برو تحقيق كن اما حق بازگو كردن ندارى.
استاد شهید مطهری، آشنایی با قران ج 4 ص 35 و 38
خلایی از تو
مرا امشب در آغوشت بگیر و غرق در بوسه کن.
اوج عشق را از چشمان خیالیت می خوانم.
مرور خاطرات با تو بودن مرا مست می کند، در خلایی از تو.
بارش ابرها
گاهی راه گریزی نیست از بارش ابرهای ترهم و چه ندانسته غمت را تفسیر می کنند و چه نازیبا سرنوشتت را به تصویر می کشند.
قضاوت ها مرا به آن جا رساند که قفسی ساخته ام برای احساسم و با تمام وجود نگهبانیش را می دهم تا سیلابی ناجوانمردانه آن را به بازی نگیرد.
ملکه ذهنی
من در کنار تو معنا می گیرم. با صدای رسا در گوش دلم نجوا کردم تا سرسپردگی ملکه ذهنی ام شود. دست در دستان پر ز مهرت سپردم. کاسه ای آب و سنگ پشت سر دوری ها ریختم تا برود و دیگر باز نگردد.
باد و غزال
خودم را به باد فنا سپردم که دل به دلت نمی دهم. پس تا می توانی سعی کن دستت به دلم برسد وگرنه از دستت رفته این غزال تیز پای.