قوی ترین
گاهی قوی ترین ما، کسی است که در غمی پنهان همچنان لبخند می زند، در پشت درهای بسته گریه می کند و با مشکلاتی دست و پنجه می کند که هیچ کس خبر ندارد اما هنوز قوی ترین ماست.
درود بر عزت نفس اش
یلدا در شعر پارسی
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
خاقانی
همه بر آن همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
سعدی
یاد آسایش گیتی بزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
سعدی
برآی ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سعدی
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی ست
شب فراق تو هرگه که هست یلدایی ست
سعدی
معجونى شش ماده اي
انوشيروان نسبت به «بوذرجمهر» خشمگين شد. دستور داد او را در اتاق تاريكى زندانى كنند. چندين روز گذشت، انوشيروان كسى را فرستاده تا از وضع حال او جويا شود. فرستاده انوشيروان، در حالى كه او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسيد: چگونه در اين حالت كه سخت در مضيقه اى، فارغ البال مى باشى؟ بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونى كه از شش ماده تركيب شده است، استفاده مى كنم و اين معجون همان گونه كه مى بينيد، مرا بر سر حال آورده است. فرستاده پرسيد: ممكن است اين معجون را به ما معرفى كنى تا در مشكلات به آن پناه بريم؟ بوذرجمهر در جواب گفت:
ماده اوّل آن «اَلثِّقَةُ بِاللّهِ؛ توكّل بر خداست».
ماده دوّم؛ آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ مى دهد و بى تابى در برابر آن، مشكلى را حل نخواهد كرد.
ماده سوّم؛ صبر و شكيبايى بهترين چيزى است كه در آزمون هاى الهى به كمك انسان مى شتابد.
ماده چهارم؛ اگر صبر نكنم، چه كنم؟ بنابراين با جزع خود را هلاك ننمايم.
ماده پنجم؛ از مشكلى كه من دارم، مصائب مشكل ترى نيز وجود دارد; پس خدا را شكر كه در آن ها گرفتار نشدم!
ماده ششم؛ از ستون به ستون فرج است. اين سخن به انوشيروان رسيد، او را آزاد و گرامى داشت.[1]
پی نوشت :
1. محدّث قمى، «سفينة البحار»
مقايسه با مردان ديگر
پرسش: خانمم مرا با مردهای دیگر مقایسه می کند بخاطر همین مرا خرد کرده و دیگر نمی توانم تحمل کنم، لطفا مرا راهنمایی کنید.
پاسخ: مقایسه کردن کارخطرناکی است. خیلی از کسانی که همسرشان را با دیگران مقایسه می کنند، نمی دانند که چه کاری انجام می دهند. یکی از محصولات مقایسه ایجاد کینه است. کسی که مقایسه می کند کینه اش در دل همسرش ایجاد می شود و همچنین کینۀ فردی را که با او مقایسه می شود در دل همسرش ایجاد می شود. مثلا اگر خانم برادرش را با شوهرش مقایسه می کند، بذر کینه برادرش را در دل همسرش می کارد. کینه یعنی ایجاد سوء ظن. مقایسه یعنی ناشکری و اینکه من از زندگی با تو پشیمان هستم. یکی از اصلی ترین پیام های مقایسه شکستن غرور مردان است. یکی از راه های حفظ اقتدار مردان، پرهیز از مقایسه است. گاهی اوقات مقایسه راه اشتباهی برای بیان خواسته هاست. مثلا آقا یا خانم دوست دارند که همسرشان کاری انجام بدهد و چند بارهم گفته اند ولی طرف آنرا انجام نمی دهد و مقایسه پیش می آید. گاهی مقایسه بخاطر نارضایتی از زندگی است. مثلا من به دلایل مختلف از زندگی خسته هستم و وقتی می خواهم آن را بیان کنم با مقایسه می گویم. مثلا همسر من خیلی خوش زبان است ولی می گویم که ببین فلانی چقدر خوش زبان است .برای اینکه خسته ام و می خواهم طوری لجبازی کنم. پس اگر گاهی همسر ما مقایسه می کند که کاری اشتباه است، باید ببینیم که دلیلش چیست.
برای اینکه این مقایسه ها اتفاق نیفتد، شما مقابله به مثل نکنید. گاهی خانم به آقا می گوید: برادرت را ببین! آقا می گوید: خانم برادرم را ببین! اگر تو مثل او شدی من هم مثل برادرم می شوم،این یعنی آلودگی را با آلودگی شستن. اگر مقایسه ازیک طرف، زندگی را متزلزل می کند مقایسه دو طرفه، زندگی را دو برابر متزلزل می کند وهمان آثار را دارد. خیلی از کسانی که مبتلا به مقایسه با همسرشان می شوند اولین کاری که می کنند این است که از احترام و محبت همسرشان کم می کنند که این کار اشتباهی است. ممکن است که بخاطر پاسخ ندادن به بعضی از نیازها این مقایسه صورت گرفته است. پس ریشۀ مقایسه را خشک کنید.ممکن است که عیبی در شما باشد که آنرا از بین نمی برید و همسر شما را مقایسه می کند. خوب است که وقتی ما با فردی مقایسه می شویم ببینیم که در آن فرد چه خوبی وجود دارد، آنرا در خودمان تقویت کنیم. متأسفانه حسادت و لجاجت درمقایسه باعث می شود که فرد فقط به فکر انتقام باشد.
پی نوشت :
سايت شبكه سوم، برنامه گلبرگ 15-05-94
شکستن نفس مهر تائید شهادت
بعد از نماز ظهر بود. کل بچه های گردان دور هم جمع بودند. یکی از مسئولین لشکر آمد و گفت: رفقا، دستشویی اردوگاه خراب شده. چند نفر رو آوردیم برای تعمیر، گفتند: باید دستشویی تخلیه بشه! برای همین چند تا نیروی از جان گذشته می خواهیم. در جریان مطلب بودم. زیر دستشویی های اردوگاه حالت مخزن داشت. هر وقت پر می شد با ماشین مخصوص تخلیه می کردند. اما این بار دیوارهای کنار دستشویی ریخته بود. امکان تخلیه با ماشین نبود. برای مرمت دیوار باید چاه تخلیه می شد. از طرفی هیچ دستشویی دیگری برای استفاده بچه ها نبود. هرکس چیزی می گفت: یکی می گفت: پیف پیف! چه کارهای از ما می خوان. دیگری می گفت: ما آمدیم بجنگیم، نه اینکه… خلاصه بساط شوخی و خنده بچه ها راه افتاده بود. رفتیم برای ناهار. بعد هم مشغول استراحت شدیم. با خودم گفتم: کسی که برای این کار داوطلب بشه کار بزرگی کرده. نفس خودش رو شکسته. چون خیلی ها حاضرند از جانشان بگذرند اما… گفتم: تا بچه ها مشغول استراحت هستند بروم سمت دستشویی ها ببینم چه خبره! وقتی به آنجا رسیدم خیلی تعجب کردم. عده ای از بچه های گردان ما مشغول کار شده بودند. از هیچ چیزی هم باکی نداشتند؛ نجاست بود و کثیفی. اما کار برای خدا این حرفها را ندارد. با تعجب به آنها نگاه کردم. آنها ده نفر بودند. اول آنها محمد تورجی بود، بعد رحمان هاشمی و … تا غروب مشغول کار بودند. بعد همگی به حمام رفتند. دستشویی های اردوگاه همان روز راه افتاد. بعضی از بچه ها وقتی این ده نفر را دیدند شوخی می کردند. سر به سرشان می گذاشتند. اما آنها… آنها به دنبال رضایت خدا بودند. آنچه که برای آنها مهم بود انجام وظیفه بود. نمی دانم چرا، ولی من اسامی آنها را نوشتم و نگه داشتم. سه ماه بعد به آن اسامی نگاه کردم. درست بعد از عملیات کربلای ده. نفر اول شهید، نفر دوم شهید، نفر سوم … تا نفر آخر که محمد تورجی بود؛ به ترتیب یکی پس از دیگری! گویی این کار آنها و این شکستن نفس مهر تاییدی بود برای شهادتشان.
شهید محمدرضا تورجی زاده
منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 605