رویای صادقه پدر
دست در دست عکسی از پدر
نگاه کن، نگاه کن، با دقت بیشتر نگاه کن به دخترکانی که در قاب تصویر عکسی پر از شور و احساس را جلوی دیدگانمان آفریده اند. با دستانی پر از مهر و احساس عکسی از پدر در دست دارند. پدری که فقط حضورش را در قالب عکسی زیبا در حرم حضرت زینب(س) نظاره گر هستید. وای همین حضور تصویری پدر هم چقدر احساسشان را در گیر کرده است. با زیباترین احساس حضور پدر را در دنیای رنگارنگ فریب امروز حس می کنند. با چشمانی پر ز حسرت در کنار قامت ایستاده پدر عکس یادگاری می گیرند. پدری سرشار از محبت و عشق به فرزند، ناموس، میهن و خدا.
دیگر در این لحظه تمام خواب های آشفته را به باد فنا می دهند و غرق در نگاه شیرین پدری عاشق که لحظه ای آنان را به حال خود رها نکرد، شوری جدید در دستانشان جان می گیرد و جان می دهد به دست های کوچک اما پاکشان تا در آغوش گیرند عکس از پدر را. پدری که رو به دفاع آورد تا ایثار، مقاومت و کوچ شهادت گونه اش به ابدیت به حال آنان و جامعه فراموش کار امروز کارگر افتد.
پدری که خواب داشتن یک زندگی خوب و دوقلوهای زیبایش را در رویای صادقه دیده بود. اما همه اینها را می گذارد و می رود تا با شهادتش رویای صادقه اش تعبیر شود.
بچه ها چیزی از پدر به یاد ندارند. حالا تمام دلخوشی شان عکس های پدر و سنگ قبری در قطعه 40 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است. همانجایی که پیکر #پدر بعد از شهادت، در کنار مزار برادر شهیدش احمد پورهنگ آرام گرفته است.
─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─
? فاطمه و ریحانه دو قلوهای شهید مدافع حرم محمدپورهنگ شهادت 31 شهریور 95 /ترور بیولوژیک در سوریه و شهادت روز عیدغدیر تهران
─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─ ─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─
روز پدر مبارک.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
قلمرو سایه ها
ولادت دردانه سلطان و ۶ ماهه ارباب
با تمام مشغله ای که داشتم سعی کردم خودم را به هیئت برسانم. امروز دم رفتنم آسمان شروع کرد به باریدن. باران شدیدی می آمد. خستگی کار روزانه و از طرف دیگر این بارش ناگهانی پای رفتنم را شل می کرد. ولی دوباره برادری با محبت های همیشگیش خواهرش را شرمنده می کند، مرا به هیئت می رساند و التماس دعا خیر دارد و این گونه می شود که با این که دیر می روم ولی حداقل به آخر سخنرانی می رسم. دوستانم همه خوشحال از دیدنم و هر چند که با حضور بی موقعم کمی بی نظمی ایجاد می کنم. عذرخواهی می کنم و بعداز لحظاتی مولودی خوانی ولادت دردانه سلطان و شش ماهه ارباب آغاز می شود. باورش برایم سخت بود با توجه به حجم کار آخر سال و خانه تکانی منزل دمی زمانی بیابم تا به خانه تکانی دل بپردازم. ماهی زیبا، ماه رجب لحظه به لحظه به بهترین لحظات آن در ایام البیض نزدیک می شویم. دریغ و حیف که امسال با اموری که به عهده ام هست و هیچ گریزی از آنها نیست نمی توانم معتکف کوی یار باشم. امیدوارم ساعتی با معتکفین در دعا و اعمال ام داوود همنوا شوم. دریغ و حیف …
تداوم زندگی از ننه سرما تا عمو نوروز
وقتی خسته می شوی از تلاطم روزگار مجالی می یابی تا کمی تامل کنی. آری کمی تامل، تامل بر گذر زمان. نمی دانم سرمایه ای که طلوع ها و غروب های خورشید از ما تصاحب می کنند، شایستگی عرضه به پیشگاه رب رحیم را دارد یا نه. چگونه می شود که محشر را نادیده می گیرند و هر روز برای کسب روزی زیاد اما پر از شبهه، دست درازی های بسیاری به مال و جان دیگران می کنند. هر کسی راهکاری برای خانواده خویش در این تنگناهای اقتصادی برگزیده است. از گذر زمان مجالی نیست. دیر یا زود ننه سرما جای خود را به عمو نوروز خواهد داد. باید فکری کرد. هر کسی باید به برای گذران شروع سالی پر امیدتر از گذشته تلاش کند. عده ای با تحریم هایی که نمی دانم می تواند موثر باشد یا نه به دنبال مبارزه منفی با گران فروشی هستند. عده ای دیگر در تدارک سفری کم خرج با تدبیری آگاهانه هستند و عده ای دیگر نیز هنوز به نتیجه ای برای زندگی نرسیده اند جز صبر و صبر و صبر چرا که معتقدند به این که: انّ مع العسر یسرا؛ فان مع العسر یسرا
به یقین با (هر) سختی آسانی است!
(سوره مبارکه انشراح آیه 5)
دلم می سوزد
? ❤️ ? گاهی دلم می سوزد برای خودم که فراموش می کنم گذر زمان را. دلم می سوزد از این غفلت که سایه مداومش را بر سر تا پایم انداخته است. تاج بندگی بر سرم نهادی ولی با ناشکریم نعمتی به این بزرگی را بر زمین می گذارم. سرم پر از رویاست. رویاهای کوچک و بزرگ. در تنگاتنگ روزگار به پیچی که می رسم فشار را بر ستون فقراتم با تمام گوشت و پوست و استخوان احساس می کنم. یادی از تو قلبم را به اوج آسمان می رساند. هوای دلم بارانی می شود و موجی اشک سیلابی بپا می کند. دست و پا زدنم را طاقت نمی آوری. غرق در نجاتم می کنی ولی ای کاش دوباره غفلت مرا به سیل زده ای مفلس بدل نکند.