وضعیت مطلوب در روابط دختر و پسر؟!
وضعیت مطلوب در این گونه برخوردها می تواند دارای ویژگی های زیر باشد:
1. شناخت واقعیت های جنس مخالف
در این زمینه هر یک از دختران و پسران باید بدانند که جنس مخالف هم چون خود آنان دارای ویژگی های مثبت و منفی گوناگونی است. به این معنا که آنان در عین حال که برخوردار از توانایی های خاصی هستند، دارای ضعف ها و ناتوانی هایی نیز هستند.
2. اجتناب از خیال پردازی در مورد جنس مخالف
تصور یک موجود ماورایی مانند فرشته در مورد جنس مخالف، نشانگر ضعف بینش واقع بینانه است. بنابراین باید خیال پردازی ها در مورد جنس مخالف تحت کنترل درآورده شود.
3. از بین بردن پیش داوری ها
باید هر گونه پیش داوری را که ایجاد نوعی هیجان منفی نسبت به جنس مخالف می کند از ذهن دور کرد و آنان را افرادی مانند خود دانست که می توانند خوب یا بد باشند.
4. حفظ شخصیت و حریم های شرعی و اخلاقی
برخورد مناسب مستلزم این است که فرد بدون خرد کردن شخصیت خود و با رعایت ضوابط شرعی، با جنس مخالف برخورد کند.
5. فقدان روابط پنهانی با جنس مخالف و مشورت با والدین در این گونه موارد
برقراری روابط پنهانی می تواند مقدمه لغزش هایی باشد که آثار آن ممکن است در سراسر زندگی ادامه داشته باشد. جوانان می توانند آن را با والدین مطرح کنند و از آنان در این زمینه نظر خواهی کنند.
6. نداشتن رفتار سبک، خودنمایی و جلب توجه جنس مخالف
رفتار مبتنی بر خودنمایی برای جلب توجه دیگران، نشانه عدم رشد کافی شخصیت انسان است. انسانی که به لحاظ شخصیتی به سطوح بالاتر دسترسی پیدا می کند، بر اساس اصول و ضوابط عقلانی و انسانی عمل می کند؛ نه برای جلب توجه دیگران[1]
پی نوشت :
1.پورتال علمی پژوهشی راه بهشت، مقالات، تاريخ مراجعه 28/7/93
ما همه بسیجی هستیم؛ منتها یكی مسئولیتش بیشتر است و یكی كمتر
در مشهد، بارها شاهد بودم كه از محمدباقر میپرسیدند: شما در جبهه چه كار میكنی؟ چه مسئولیتی داری؟ میگفت: «من افتخارم این است كه برای بسیجیها جاروكشی میكنم.» بعضی وقتها هم میگفت: «آبدارچی هستم.» اینها را طوری جدی میگفت كه كسی دچار شك و تردید نمیشد. خود من قبل از اینكه اهواز بروم، اصلاً فكرش را هم نمیكردم كه او حتی فرمانده دسته باشد، چه رسد به اینكه مسئولیت بالاتری داشته باشد. شاید همین چیزها بود كه حس كنجكاویام را برانگیخت تا برای یكبار هم كه شده، همراه او به جبهه بروم. بعد از اصرار زیاد، یك روز راضی شد مرا ببرد.
فكر میكنم رفتیم طرف محور سلمان، اطراف خرمشهر. آنجا برخورد نیروها با او با محبت و تواضع بیشتری همراه بود. او همان جا هم با لباس بسیجیاش این طرف و آن طرف میرفت. مدت زیادی از آمدن ما نگذشته بود كه یك موتورسوار از گرد راه رسید و همین كه عینكش را برداشت و سلام كرد، فهمیدم بسیار عصبانی است. به محمدباقر گفت: فرمانده شما در این محور كیست؟
محمدباقر لبخندی زد و به نرمی گفت: خدا قوت اخوی! مشكلی پیش آمده؟
او با همان ناراحتی گفت: شما فقط بگو فرمانده این محور كیست؟
محمدباقر جلو رفت و دست به شانهاش گذاشت و گفت: حالا بیا پایین! صحبت میكنیم.
او سمجتر از قبل گفت: میگی فرمانده كیست یا بروم از یكی دیگر بپرسم؟
محمدباقر گفت: خیلی خوب، بیا پایین تا من ببرمت پیش فرمانده.
محمدباقر دست او را گرفت و رفتند چهل - پنجاه متر آن طرفتر و حدود بیست دقیقه با هم صحبت كردند و من ندیدم كه آنها پیش فرمانده بروند. وقتی برگشتند، نمیدانم محمدباقر به او چه گفته بود كه برخوردش 180 درجه فرق كرده بود. با كلّی معذرت خواهی خداحافظی كرد و رفت.
همان شب یا شب بعد كه تك و تنها در سنگر نشسته بودم، بین خواب و بیداری زنگ تلفن قورباغهای مرا به خود آورد. گوشی را برداشتم، كسی از آن طرف گفت: سنگر فرماندهی؟
از شنیدن كلمه فرماندهی تعجب كردم. طرف دوباره گفت: الو! سنگر فرماندهی؟
دستپاچه گفتم: اینجا كسی نیست آقا!
گفت: یعنی چه؟ پس تو كی هستی كه گوشی را برداشتی؟
وقتی دید چیزی نمیگویم، با ناراحتی گفت: بنا بود یك ماشین بیاید تو خط شلمچه، چرا نیومد؟
گفتم: ببخشید! من از هیچی خبر ندارم.
با حالت مشكوكی پرسید: ببینم اسم تو چیه؟
گفتم: محمدصادق جوادی.
گفت: با آقای صادق جوادی چه نسبتی داری؟
گفتم: برادرش هستم.
با خنده و تعجب گفت: به! تو برادر فرمانده محوری و نمیدونی چی به چیه!
مكث كرد و ادامه داد: بدو برو دنبال برادرت و بگو بیاد پای گوشی.
آقا صادق وقتی فهمید من از سمت او اطلاع پیدا كردهام، گفت: «ما همه بسیجی هستیم؛ منتها یكی مسئولیتش بیشتر است و یكی كمتر.»
آن روز آقا صادق به من فهماند كه درباره این موضوع نباید به كسی چیزی بگویم. من هم تا زمان شهادتش كه دو، سه ماه بعد بود، این راز را پیش خود نگه داشتم.»
شهید جوادي
منبع : راوی: محمدصادق جوادی؛ ر. ك: كلید فتح بستان، صص 156 - 159
از تلاش و توفیق و همت تا بهشت
تا بهشت راهی نیست ، کمی توفیق ، کمی همت ،کمی تلاش.
شهيد عباس ذاكر
رباى قرضى
س. از كسى مبلغى پول مى خواهيم قرض بگيريم يا بدهيم. شخص پول دهنده شرط مى كند به شرط آنكه يك ونيم برابر آن را در چند قسط از شما بگيرم پول را به شما مى دهم.
الف) آيا پول اضافه اى كه وام دهنده مى گيرد حلال است يا حرام؟
ب) آيا براى قرض گيرنده شرعاً مشكلى پيش مى آيد؟
ج) روش مذکور ربا است و ربا دادن و ربا گرفتن حرام است.
پیام رسان سلام پيامبر (ص)
پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
يا جابِرُ! فَإذا لَقَيتَهُ [الإمامَ الباقِرَ سلام الله علیه] فَاقرَئهُ مِنّي السَّلامَ؛ اى جابر! هر گاه او [امام باقر (سلام الله علیه)] را ديدار كردى، سلام مرا به او برسان.
(اهل بیت در قرآن و حدیث: ج 1، ح 91)