دعا برای آمدنت
تمام هستي ام را خاك قدمت مي كنم تا شايد نظرى به جاده دلم بيندازى ، چرا كه تو آفتاب يقينى ، كه اميد فرداها هستى ، تو بهار رؤيايى كه مانند طراوت گل سرخ مي مانى و نرم و سبز و لطيفى ، تو معنى كلمات آسمانى هستي كه دستهايش براى آمدنت به زمين دعا مي كند.
كوچك شمردن كار بد
كوچك شمردن كار بد
امام باقر (ع)
لا تَستَصغِرَنَّ سَيّئةً تَعمَلُ بِها؛ كار بَد خود را ناچيز مشمار.
(ميزان الحكمة: ح 6798)
تفاوت زبان
آيه شماره 22 از سوره مبارکه روم
تفاوت زبان
وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمينَ
و از آيات او آفرينش آسمان ها و زمين، و تفاوت زبان ها و رنگ هاى شماست؛ در اين نشانه هايى است براى عالمان
1- آفرینش آسمان ها و زمین،از نشانه هاى قدرت بى پایان الهى است. «و من آیاته خلق السّموات و الارض»
2- تفاوت نژادها و زبان ها، راهى براى خداشناسى است. «و من آیاته… اختلاف ألسنتكم و ألوانكم»
3- هر زبانى براى خود ارزش و اصالت دارد و تغییر آن نه كمال است و نه لازم. (هیچ كس حقّ ندارد نژادها و زبان هاى دیگر را تحقیر نماید.) «و من آیاته… اختلاف ألسنتكم و ألوانكم»
4- یكسان بودن شكل و رنگ همه ى انسانها با ابتكار و نوآورى و بدیع بودن خداوند سازگار نیست. «و من آیاته اختلاف السنتكم…»
5 - انسان عالم و فهمیده، از اختلاف رنگ ها و زبان ها به معرفت الهى مىرسد ولى جاهل، رنگ و زبان را وسیله ى تحقیر و تفاخر قرار مى دهد. «للعالمین»
ازدواج امام علي(ع) با ام البنين(س)
ازدواج امام علي با ام البنين
امام علي در چه سالي با ام البنين ازدواج کرد؟
گروهى از مورخان بر آنند كه امير المؤمنين با ام البنين عليها السلام، دختر حزام عامريه، بعد از شهادت حضرت زهرا عليها السلام ازدواج نمود. (1)دستهاى ديگر مىگويند كه اين امر بعد از ازدواج حضرت با امامه بوده است. (2)اما تاريخ دقيق آن در دست نيست. اين ازدواج بعد از شهادت صديقه كبرى عليها السلام صورت گرفته است.
پي نوشت ها:
1. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2،ص89؛ تاريخ ابو الفداء، ج 1، ص181.
2. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص93.
خدمت شهید به معلول
مدتی قبل از شهادتش، در حال عبور از خیابان سعدی قزوین بودم که ناگهان عباس را دیدم. او معلولی را که از هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت، بر دوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود، پارچهای نازک بر سر کشیده بود. من او را شناختم و با این گمان که خدای ناکرده برای بستگان حادثهای رخ داده است، پیش رفتم. سلام کردم و با شگفتی پرسیدم: چه اتفاقی افتاده عباس؟ به کجا میروی؟ او که با دیدن من غافلگیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت: پیرمرد را برای استحمام به گرمابه میبرم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته.
با دیدن این صحنه، تکانی خوردم و در دل روح بلند او را تحسین کردم.
شهيد عباس بابايي
منبع : به نقل از فرهنگ نيوز