تو و بهار باور من
تو فصل آخر منظومه ی خدایی عشق
تمامِ سوره ی یاسین ، طلیعه ی طاها
قــیامِ حتمی عشقی ، قـعود در قلبم
ســرادقات جمـالِ تو ، جنت المـأوا
بیاکه بی تو چه سرد است فصل ایمانم
و با تو سبــز و بهاری ، تمــام باورها
شاعر: رضا محمد صالحی
اللهم عجل لولیک الفرج
یا مهدی(عج)
جشن نیکوکاری در شعر نو
جشن نیکوکاری
می شود با یک سلام و یک درود
خانه ی ایتام را از غم زدود
می شود قلب یتمی شاد کرد
مثل وقتی که پدر در خانه بود
می شود تا هم دل و هم درد شد
شعری از جنس محبت را سرود
می شود دست به دست هم سپرد
تا که جشن دیگری برپا نمود
شعر نو هادی حق پرست
به بخشندگی درخت باش
به بخشندگی درخت باش
درد اگر در دل من جاری نیست،
باد اگر با بدنم کاری نیست،
من درختم،
سبز، آزاد، بلند،
سایبانم همه گسترده به عشق،
میوه هایم همه پرورده به شور،
حس بخشندگی ام ؛ همه میراث نهالی است که از دست محبت افتاد،
آب ؛ آرام مرا جان بخشید،
و من از پرتو بی وقفه ی خورشید توانا گشتم،
و محبت در من ؛ شیره از خاک گرفت،
من درختم؛ آری،
زاده از حس سخاوت در خاک،
آب،
خورشید محبت افشان،…
دوستم؛ همسفرم؛ همراهم؛ فکر فردای جهان گر هستی،
تخم بخشندگی و مهر بکار…
شعر نو محمد اباذری
مربی سخاوت
سخاوت
سخاوت از درخت آموز کز پیش
دهد گل قبل از انعامش به درویش
نیاز بینوایی گر بر آری
بیارایش به لبخند خوش خویش
شعر نو از مهدی رستادمهر
گوش به دعاى مادر
قسمتی از نوشته های شهید مطهری
گوش به دعاى مادر
در آن شب، همه اش به كلمات مادرش- كه در گوشه اى از اتاق رو به طرف قبله كرده بود- گوش مى داد. ركوع و سجود و قيام و قعود مادر را در آن شب، كه شب جمعه بود، تحت نظر داشت. با اينكه هنوز كودك بود، مراقب بود ببيند مادرش كه اين همه درباره مردان و زنان مسلمان دعاى خير مى كند و يك يك را نام مى برد و از خداى بزرگ براى هر يك از آن ها سعادت و رحمت و خير و بركت مى خواهد، براى شخص خود از خداوند چه چيزى مسألت مى كند؟.
امام حسن آن شب را تا صبح نخوابيده و مراقب كار مادرش صدّيقه مرضيه عليهاالسلام بود و همه اش منتظر بود كه ببيند مادرش درباره خود چگونه دعا مى كند و از خداوند براى خود چه خير و سعادتى مى خواهد؟.
شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره ديگران گذشت و امام حسن حتى يك كلمه نشنيد كه مادرش براى خود دعا كند. صبح به مادر گفت: «مادرجان! چرا من هرچه گوش كردم تو درباره ديگران دعاى خير كردى و درباره خودت يك كلمه دعا نكردى؟»
مادر مهربان جواب داد: «يا بنىّ الجار ثم الدار»؛ «پسرك عزيزم! اول همسايه، بعد خانه خود.» «بحارالانوار، ج 10/ ص 25»
مجموعه آثاراستادشهيدمطهرى،ج18، ص : 245و 244