تولد میوه دل رسول الله(ص)
۹ خرداد، ساعت 12 ظهر
شب فرا رسیده است. مادری در انتظار دیدن کودکش امشب تا سحر خواب به چشمش نمی آید. نیمه های شب وضو می گیرد و رو به قبله دست به دعا و راز و نیاز به درگاه بی نیاز پروردگار عالمین بر می دارد. محبوبش است راز و نیاز با خدا . دوست دارد آن چه از خوبی و حسن را که در بطن خود حمل می کند. بسیار از پدر در موردش شنیده است. چه از حال و چه از آینده اش. پدرش با داشتن او کوثر دار شد و ساعاتی دیگر او نیز سرور دار می شود، سروری از جوانان اهل بهشت. شب سرور و شادمانی است.
فاطمه(ص) چند روزی پدر را ندیده است چرا که وی به مسافرت رفته است، ولی احساس دلتنگی اش را با فرزندی که در وجودش می پروراند تسکین می دهد. او و علی (ع) برای دیدن سلاله ای از نسل رسول(ص) لحظه شماری می کنند.
دیگر زمانش فرا رسیده است. آری در پانزدهمین شب ماه مبارک رمضان دوسال پس از هجرت مسلمانان به مدینه، جهان چشم انتظار قدوم مبارکی است. او با تولدش به سخره می گیرد جهالت جهالی را که پدر بزرگش را ابتر خواندند. فرزندی از دختر متولد می شود نه فقط ادامه دهنده نسل یک انسان، بلکه ادامه دهنده راه صلحاء و شایستگان. آن هم در جامعه بادیه نشین آن روز که برای دختر اصلا جایگاهی قائل نبودند، چه رسد به این که نسل و فرزند او را ادامه دهنده نسل پدر بدانند.
پسری خوش رو و خوش خو شبیه ترین خلق به رسول خدا (ص)که همچون مرواریدی در صدف امامت و دریای نبوت می درخشد. همچون غنچه ای زیبا در بوستان زندگی علی (ع) و فاطمه (س) می شکفت.
وقتی پدربزرگ از سفر باز می گردد، او را که در پارچه ای زرد پیچیده اند در آغوش می گیرد. پارچه زرد را به کناری می افکند و کودک را در پارچه سفیدی می پیچد. از نام او جویا می شود و این گونه از علی(ع) پاسخ می شنود که در نامگذاری از شما پیشی نمی گیرم. در همین حین جبرئیل وحی می آورد از سوی پروردگار عالمیان که رسول الله پسر دار شده است او را به نام پسر هارون بنامید چرا که علی(ع) نزد تو همچون هارون است برای موسی (ع).
حضرت رسول(ص) رو به جبرئیل نام پسر هارون را جویا می شود. و این گونه پاسخ می شنود که نامش شبر است و حضرت از زبان خود می گوید که عربی است و جبرئیل معادل شبر در عربی یعنی حسن را پیشنهاد می دهد و این گونه رسول الله نوزاد را حسن می نامد. سپس کنیه ابومحمد بر او نهادند تا او را از القاب ناخوشایند حفظ نماید. او را به مجتبی، سبط، زکی و سید ملقب نمودند که پس از پدر امام و هادی دوم شیعیان شود. امامی که در جوانمردی، عیاری و نیکوکاری زبانزد خاص و عام است.نور چشمی، روشنی دل و میوه قلب آقا رسول الله (ص) و در یک کلام در بین شیعیان معروف به کریم آل طه و کریم اهل بیت است.
منبع:
سیدمحمدرضا طباطبایی نسب، کریم آل طه(نکاتی پیرامون مقام و منزلت امام حسن مجتبی علیه السلام)، ج ۴، چاپ سوم، انتشارات موسسه فرهنگی تحقیقاتی نورالائمه(ع)، ۱۳۹۱.
فرم در حال بارگذاری ...
پست اینستاگرامی علی علیزاده در واکنش به سخنرانی سحرمهرابی در مقابل مقام معظم رهبری
فرم در حال بارگذاری ...
دلتنگ آقام
۵ خرداد شب ساعت ۱ و ۴۰ شب
از خدا می خواهم روزی با یک سبد گل یاس در مسیر راهت قرار گیرم و تو مریدت را مرشدانه راهنمایی کنی. راهنمایی کنی به راه خودت، راه خوبی ها. دستم بگیری و در احساس بی تو بودن رهایم نکنی، تا از این سرای بی سروسامان به سرای سامان سفر کنم.
دستگیرم شوی تا گم نشوم در هیاهوی تردید ها. گمراه نشوم در کوره دار شک ها. تا گذشته مرا به باد فنا ندهد. با پاکی دلت پاک کن سیاهی دلم را. دست به دستت داده ام. راضی ام حتی به چاه افتادن با تو، ولی دل از تو نمی کنم. گر چه به سفر قندهار روی. تا سوار بر قالی سلیمان از من و خواسته هایم بگریزی.
ولی این را بدان که من سوته دل را نمی توانی از سر خود باز کنی. من سر جهازی مادرتم که از رسالت پدربزرگت و امامت پدرت به ارث برده ای. نام مادر و پدر و پدر بزرگ که می آید دوباره احساس غم متولد می شود در دلم. یاد پدر، دختر و همسری که فقط در راه هدایتمان رنج دیدند. آزردیمشان تا از دست علیلمان بر آمد. وقتی هم در بدی ها ممتاز شدیم، دست از پا دراز تر دوباره فیلمان یاد هندوستان کرد. دلمان خواست هم خدا را هم خرما را.
سخت است بازگشت اما ناممکن نیست. از شدن تا نشدن فاصله ای نیست جز یک نون که برای خیلی ها حکم بودن و نبودن دارد. چه می آید به ذهنم شاید، سخت درگیر روزمرگی شده ایم. در گیر و دار چه کنم، چه کنم های روزگار، چنگ می زنم ریسمانت را. یاری رسانم!
نگذار حضورت کمرنگ یا حتی بی رنگ شود در احساسم. رنگ بزن دلم را و زندگیم را. شوری از رنگ ها بیافرین و زندگی را رنگین کمان رنگ ها کن با حضورت در خزانی بهار شده ای تمام شور و احساسم.
فرم در حال بارگذاری ...
مادرم
جمعه، ۴ خرداد، ساعت ۵ و نیم بعدازظهر
روی مبل نشسته ام و به کارهایم فکر می کنم. چه کاری را باید انجام می دادم که به آن نرسیده ام. چقدر گوشیم داغ می شود. نمی دانم دلیلش چیست. سایه ای از کنار پرده رد می شود، گربه ای است که از روی دیوار حیاط می گذرد و سایه اش روی پرده می افتد. برای یک لحظه احساس کردم کسی به خانه امان می آید. ولی لحظاتی بعد دوباره سایه ای بر روی پرده می افتد. کسی وارد خانه می شود. آره برادرم است که خسته از سر کار بازگشته است. می آید و جلوی تلویزیون دراز می کشد. کاملا عاشق تلویزیون است. همچون مادرم با این تفاوت که برنامه های مورد علاقه اشان متفاوت است. از حال مادر می پرسد که چرا خوابیده است و من می گویم خوب است، فقط خوابیده است. ولی چند دقیقه ای بیشتر نمی گذرد که صدای تلویزیون پخش می شود. من به چشم خود می بینم که مادرم که به خاطر گرما درب راهرو را باز گذاشته بود تا در خنکی بخوابد با شنیدن صدای برنامه تلویزیون از خواب بیدار می شود. همان جا می نشیند، دلم ناگهان به شوره می افتد چرا از جایش بلند نمی شود و چرا به برادرم نمی پیوندد برای دیدن تلویزیون. از جایم بلند می شوم و به سویش می روم خیالم راحت می شود. می بینم که در حال تعویض باند زخم همیشگیش است و به همین علت هنوز نشسته است و بلند نمی شود. خیالم راحت می شود از اینکه حالش خوب است و نیازمند کسی نیست برای انجام کارهای شخصی اش و خدا را شکر می کنم در دم و لحظه ذهنم به گذشته ای نه چندان دور بر می گردد زمانی که باید او را در انجام کوچکترین کارها کمک می کردم. خدا را شکر می کنم که الان خود با روحیه کارهای خود و حتی منزل را انجام می دهد. چرا که می دانم انرژی می گیرد از انجام کارهایی که قبلا برای انجامشان نیازمند به کسی نبوده است، جز به دست و پا و قدرت و بنیه خود. خدایا در این لحظه که روزهای مهمانی ات است به عنوان مهمان از میزبان بخشنده ای چون تو درخواست می کنم سایه اش بر سرم مستدام باشد. سلامت در کنار خانواده و شاهد خوشبختی فرزندان و نوه هایش باشد و در نهایت عاقبتش به خیر و شادی باشد. البته این را فقط برای مادرم نمی خواهم، خواسته ای است که اجابتش را برای تمام مسلمانان جهان از خالق بی همتا خواهانم.
فرم در حال بارگذاری ...
ریشه یا ساقه
۳ خرداد ساعت ۱ و نیم شب
شاید نوشتن از نظر خیلی ها راحت باشد، ولی به نظر من اصولی دارد که آموختن آنها نوشته را زیباتر می کند. این قانون آنچنان که برخی فکر می کنند هم نانوشته و نا آزموده نیست. از ریشه ها هم باید مواظبت کرد، همچون مواظبتی که از ساقه ها می شود. نهالی که کاشته می شود، باید نگهبانی راست قامت در کنار او نهاد تا او را از کجی ها و ناراستی ها حفظ نماید، چنان که زندگی انسان هم این گونه است.
فرم در حال بارگذاری ...