پرواز تا شهادت یا دریافت حواله زمین و خانه
صبح روز اول آذر ماه 1359 در اقدامی بی سابقه برای تقدیر و تشکر از شجاعت ها و شهامت های او در بیش از 50 ماموریت جنگی خطرناک بلوار منتهی به منطقه هوایی شیراز را به نام او کرده و حواله ی یک قطعه زمین را به او دادند. او درباره ی این مراسم نوشت « غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم، خانواده ام نیز خوشحال بودند، حواله ی زمین را که دادند دستم، فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم، ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله را پاره کردم و ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله ی خانه و زمین بدهند؟»
خلبان شهید عباس دوران
منبع : کتاب دوران
دلم در سوز وجدان و شهامت به خرج دادنت می سوزد ای شهید که تا نثار جان پیش می روی و فیش و حواله زحمات انجام شده ات را پاره می کنی تا امروز برخی حقوق بگیران وجدان نداشته باشند و نجومی حقوق بگیرند و آن را سهم زحمات خود از انقلاب بدانند بدون آن که وجدانش به درد آید که چه خون ها بی بها برای آبیاری و به ثمر رساندن انقلاب که ریخته نشده است و نجومی اختلاس کند و باکی از خون شهدا نکند این گفته شهید عباس دوران است که کم برای اسلام و انقلاب و ایران زحمت نکشیده است ولی خود را مستحق نمی داند چطور شما حقوق نجومی بگیر و اختلاس گر نجومی خود را مستحق می دانید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جای سوال بسیار دارد که حیف و صد حیف که وجدان بیدار می خواهد که …………..
روز سوم عملیات
روز سوم عمليات بود. حاجي هم ميرفت خط و برميگشت. آن روز، نماز ظهر را به او اقتدا كرديم. سر نماز عصر، يك حاج آقاي روحاني آمد. به اصرار حاجي، نماز عصر را ايشان خواند.
مسئلهي دوم حاج آقا تمام نشده، حاجي غش كرد و افتاد زمين. ضعف كرده بود و نميتوانست روي پا بايستد.
سرم به دستش بود و مجبوري، گوشهي سنگر نشسته بود. با دست ديگر بيسيم را گرفته بود و با بچهها صحبت ميكرد؛ خبر ميگرفت و راهنمائي ميكرد. اينجا هم ول كن نبود.
شهيد ابراهيم همت
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مريم برادران
از شعار حسین حسین شعار ماست تا ترکش خمپاره
بالاخره یك ساعت درگیری طول كشید تا توانستم سنگرهای اول دشمن را فتح كنیم و خودمان را به بالای قله برسانیم و پیروزی خودمان را تثبیت كنیم. صبح فردا شهید عالی آنقدر خوشحال بود كه در پوست خود نمی گنجید.
رفته رفته به ظهر و اذان نزدیك می شدیم … من باتفاق سید محمد مشكاتی نزد شهید رسیدیم وبا او سلام و علیكی كردیم و در كنار ایشان به فاصله 2 متری داخل كانال نشستیم . این سفارش ایشان هم بود كه فاصله را رعایت كنید تا خدای ناخواسته برای همه حادثه ای رخ ندهد. انگار خداوند هم می خواست كه ما یك لحظه چشم از ایشان برنگردانیم و سیمای نورانی ایشان را تماشا كنیم و این آخرین لحظات عمر، شهید آنقدر صدای دلنشین و گوش نوازی داشت كه هر انسان را مجذوب خود می كرد.
شهید توسط بی سیم در حال صحبت كردن با فرماندهی قرارگاه عقبه بود و انگار به او سفارش می كردند كه مواظب خودت باش و ایشان می گفت من و شهادت!،جالب اینجاست كه به زبان مادری خود صحبت می كرد و جالبتر اینكه آخرین كلمه شهید كه پشت بی سیم می گفت این بود: حسین حسین شعار ماست… هیچگاه یادم نمی رود همین كه گفت: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار و ناگهان تركش خمپاره حنجره مباركش را پاره كرد و سرشان را از بدن جدا نمود
چند دقیقه ای از شهادت ایشان نگذشته و ما همه اندوهگین و ناراحت كه یك باره صدای شهید بزرگوار حاج حسین بصیر را شنیدم كه می گفت گوشی را بدهید به عالی . بی سیم چی گفت ذبیح الله به نزد پیامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سفر کرد.
شهید ذبيح الله عالي كرد كلايي
منبع : برگرفته از سايت آويني
معصیت و انحراف از صراط الهی
یکبار وقتی شهید نواب مشغول سخنرانی بود ناگهان درخواست شمع نمود. پس از آوردن شمع، نواب شمع را روشن کرده و گفتند که در اتاق را کمی باز کنند. شعله شمع بر اثر وزش بادی که از بیرون آمد، کمی خم شد. ایشان گفتند: مومن همانند این شمع است و معصیت و گناه حتی اگر به اندازه وزش نسیمی باشد، مومن را به طرف راست و چپ منحرف می کند و از صراط الهی دور می کند.
شهید سید مجتبی نواب صفوی
منبع : کتاب نواب
ابراهیم و متانت
ابراهیم در هر رشته و شاخه ای که فعالیت می کرد بهترین بود؛ از فعالیت های درسی گرفته تا فعالیتهای قرآنی و ورزشی و…( به مطالعه و قرائت قرآن نیز زیاد می پرداخت و حتی چند جزء از قرآن را حفظ کرده بود ). در هر زمینه ای که به فعالیت می پرداخت، اعم از قرآن، تحصیل، ورزش و… با علاقه پیش می رفت و نتیجه خوبی نیز به دست می آورد که گویای جدیت و پشتکارش بود. از خصوصیات بارز اخلاقی ابراهیم این بود که هر وقت با پدرش جایی می رفت امکان نداشت که جلوتر از پدرم قدم بردارد. حتی نشده بود پیش پدر سربلند کند. همیشه سر به زیر، با متانت و با وقار تمام راه می رفت…
شهید ابراهیم احمد پوری
منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 669