قسم دروغ انگیزه شیطان برای قومی گرایی
از شیطان پرسیدند از میان طوایف انسان ها کدام طایفه را دوست داری؟ در پاسخ گفت: واسطه گران و دلالان را؟! به او گفتند: چرا آنان؟ در جواب گفت: برای آن که من به سخن دروغی که از آنان می شنیدم شادمان بودم ،آنان قسم دروغ را نیز به کردار خویش افزودن و مرا شادمان تر گرداندند پس این طایفه را افزون از باقی طوایف انسانی دوست دارم چرا که هیچ کس بدین حد مرا شادمان نکرده است؟!
(برگرفته از کتاب طنز عبید زاکانی،به اهتمام ابوالفضل زرویی نصرآباد، نشر روزنامه همشهری ، 3 اسفند 1385 ، ص 26)
در پس گذر سالها انتظار...
سالیانی است که چشمانم در پنجره ای رو به فردای ظهور قاب است. عنکبوت ظلم تاری از هجران بر آن بسته و سال هاست برای آمدنت لحظه شماری می کنم.
یابن الزهرا ! ببین و نظاره کن چگونه ثانیه ها و لحظه ها و ساعت ها می گذرند و ز هجر و فراقت بی حوصله اند! ای ماه چهارده ز پشت ابر غیبت بدر آی! حیف و صد حیف که دیدگان را شوق وصال است ولی چه سود که فروغ دیده نیست.
بیا یابن الحسن بیا و سرمه چشمان غمزده ز طوفان بلایمان شو. بیا تا سر بر آستانت نهاده و عقده دل بگشاییم. بیا و معنای لحظه های بی قراریمان شو.
چه می شود بانگ انا المهدی را ز کعبه عشق بشنویم و گرداگردش طواف عشق به جا آریم. مرده آن لحظه ام که بانگی به گوش رسد که گوید :« ای منتظر غمگین مباش قدری تحمل بیشتر گردی به پا شد در افق، گویی سواری می رسد».
چشمهایم را مروارید غلطانی است به نام اشک آن را نذر آمدنت می کنم تا به قدیمی ترین آرزوی دلم رسم و زیر مژگان نگاهت جان سپارم. امید دل های نومیدان صبح ظهور را با سبد سبد گل یاس چشم در راهم.
کاش با ظهورت
کاش با ظهورت در صبحی سفید دل های پر ز غممان، کاشانه شادمانه ها می شد. به امید آن روز سپید و فراموش نشدنی همه با هم اللهم عجل لولیک الفرج را سر می دهیم و می سرایم با هم ای منتظر غمگین مباش قدری تحمل بیشتر گردی به پا شد در افق ، گویی سواری می رسد.
اللهم عجل لولیک الفرج