چشمان شرمسار
یا ابا صالح المهدی (عج)…
تنها آرزو نمی کنم بیایی…
چون همه میدادنند میایی…
آرزو می کنم وقتی می آیی…
چشمانم شرمسار نگاه مهربانت نباشد…
معصیت دیگر بس است...
هـــــیــــچ داری از دل مــــهــــدی خــــبـــــر؟
گـــریــه هـــای هـــر شــبــش را تا ســحــر؟
او کـــه اربــــاب تـــــمــــام عــــالـــم اســت
مــن بــمــیــرم سـر بـه زانــوی غــم اسـت
شــیــعــیان مـهـدی غریب و بی کس اسـت
جــان مـولا مـعــصـیـت دیـگر بـــس اســت …
دام و دانه
یا صاحبی عند غربتی ؛
ای (خدا) همنشین من در وقت تنهایی و غربتم(1)
دام و دانه
مردان هوسباز در كمين هستند تا بدانند فلان خانم به چه دانه اي دلبسته است تا دامي متناسب برايش ببافند. خانمي نسبت به شوهرش سرد شده بود و با وجود فرزند ميخواست از او بدون دليل خاصي جدا شود تنها دليلش اين بود كه شوهرم مرا و تواناييهاي مرا آنگونه كه بايد ببيند نميبيند، در طي مشاوره مشخص شد كه اين خانم رمان نويس است و شماره همراه خود را روي كتابش نوشته تا افراد براي انتقاد و پيشنهاد با او تماس بگيرند. مردي پيوسته با او تماس گرفته بود و به بهانه كتاب با او صحبت ميكرد و طبيعتاً چون ميدانست فضاي فكري اين خانم احساسي – رمانتيك است از همان سو هم براي شكار او جلو آمده بود و او را در دام انداخته بود.
باز هم يادش به خيرآن شعر ايام كودكي:
زاغکي قالب پنيري ديد
به دهان بر گرفت و زود پريد
بر درختي نشست در راهي
که از آن مي گذشت روباهي
روبه پر فريب و حيلت ساز
رفت پاي درخت و کرد آواز
گفت: به به، چقدر زيبايي
چه سري، چه دمي، عجب پايي
پر و بالت سياه رنگ و قشنگ
نيست بالاتر از سياهي رنگ
گر خوش آواز بودي و خوشخوان
نبدي بهتر از تو در مرغان
زاغ مي خواست قار قار کند
تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود
روبهک جست و طعمه را بربود
دختران و خانمها را باید با آسیبها آشنا کرد تا شعر بالا را خودشان عملاً به شعر زیر تغییر دهند:
زاغکی قالب پنیری دید
از همان پاستوریزه های سفید!
پس به دندان گرفت و پر وا کرد
روی شاخ چنار مأوا کرد
اتفاقا از آن محل روباه
می گذشت و شد از پنیر آگاه
گفت :اینجا شده فشن تی وی!
چه ویوئی !چه پرسپکتیوی!
محشری در تناسب اندام
کشته تیپ توست خاص و عوام!
دارم ام پی تریّ ِ آوازت
شاهکار شبیه اعجازت
ولی اینها کفاف ما ندهد
لطف اجرای زنده را ندهد
ای به آواز شهره در دنیا
یک دهن میهمان بکن ما را!
زاغ ،بی وقفه قورت داد پنیر!
آن همه حیله کرد بی تاثیر
گفت کوتاه کن سخن لطفن!
پاس کردم کلاس دوم من
هشدار این شعار
برو كارگر باش و اميدوار
كه از ياس جز مرگ نايد به بار
(1)مفایتح الجنان، دعای جوشن کبیر
مهدیا...
مهدیا…
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست…
ور نه عشق تو کجا ،این دل بیمار کجا…
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری…
که دعای تو کجا ،عبد گنهکار کجا…