کسی تا نخواد، شهید نمیشه
?شہادتِ شــہـید فقط دست خودشــہ، ڪـسے تا نخـــواد، شہـــیـــد نمیـــشہ…
شهید.محمودرضا.بیضایی
?#دلنوشته_شهیدمحسن_حججی?
درخواست شهادت از #ضامن_آهو(ع)…
برای شادی روح شهدا #صلوات
?کپی فقط با #ذکر_منبع مجاز است: http://sapp.ir/hojaji
یادآوری آرمان مهدوی
جمعه ۸تیرماه ساعت ۱۱:۳۰ شب
#به قلم خودم #تولیدی به قلم خودم
اول پست نوشته شده بود: بازهم عده ای از مطالبات به حق اقتصادی و معیشتی مردم سوء استفاده کردند و شعارهای هنجارشکنانه سر دادند. در ادامه نیز شعارهایی که گفته شده بود با آزادی بیان به صورت کامل قید شده بود.
امروز کسی منکر وضع فقر، کمبود دارو و مشکلات زندگی مردم نیست و نمی توان این گونه بود. چرا که ما هم از همین مردم هستیم. عمق کمبود دارو و نبود کار برای جوانان و مشکلات ازدواج و مسکن و معیشت آنان را به گوشت و پوست و استخوان خود احساس می کنیم. ولی باید مواظب باشیم دشمن و منافقین صف مبارزه خود با نظام را، با صف مطالبات به حق مردم یکی نکنند. البته این هم نیاز به اطلاع رسانی و روشن گری افکار عمومی دارد.
امروز روحیه و احساس مردم در فشارهای زندگی بسیار شکننده شده است. بسیاری در گوشه و کنار خود مشکلات را کم و بیش احساس می کنند. ولی وظیفه ما چیست؟ مردم خود هر لحظه به کمبودهایشان فکر می کنند و روحیه اشان در راه افول است. نباید این فضا را دچار تلاطم های غیر ضرور کرد. باید مردم را آگاه کرد که این مشکلات برخی توسط دشمن، برخی با بی تدبیری مدیریتی کشور، برخی توسط منافقین کور دل و برخی نیز به دست خودمان ایجاد گردیده است.
من و شما موظفیم به روحیه بخشی البته به چی و چگونه؟ معارف قرآنی باید دقیق به مردم منتقل شود. نباید فراموش کنیم کشوری چون آمریکا که خود، از کسری بودجه ای شدید به ستوه آمده و دلار پوچالی اش معاملات جهانی را به خود اختصاص داده است همچون ویروس و انگلی اجتماعی در عرصه جهانی به دنبال تزریق این اقتصاد مریض به دیگر کشورهاست. این قانون طبیعت است کسی که در مرداب در حال غرق شدن است، دست و پای بسیار می زند و به هر چیزی دست آویز می شود تا خود را نجات دهد.
راز کسب رای ترامپ از جامعه آمریکا در انتخاباتی که گذشت پرده براشتن، افشا و اذعان وی به در حال غرق بودن آمریکا بود. او برای کسب رای پرده برداشت از برنامه و هزینه هایی که پیش از این آمریکا در افغانستان، عراق و خلیج فارس دنبال کرده بود. در قبال این خرج های وافر، هزینه های جنگ طلبانه و دست و دلبازی های مستکبرانه اش درآمدی عاید کشورش نشده بود. پس راهی دیگری را پیش روی آمریکا می گذارد، که از این پس ۳ نقطه مذکور به صورت نیابتی و با همکاری و هزینه های دیگر کشورها ادامه یابد. این سه نقطه را انتخاب کرده بودند که فشار را بر ما زیاد کنند و ما را خفه کنند ولی خود دچار خفگی شدید شدند. چرا که خواست خداست، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
نمی دانم چگونه یاد کنم از سالهایی نچندان دور، آن زمان که اقتصاد مقاومتی، الزامات، قوانین و چارچوب های عملیاتی اش از سوی رهبری انقلاب اعلام شد و نیز زمانی که از سوی ولی فقیه زمان لزوم حذف دلار از معاملات ارزی پیشنهاد شد کسی به لزوم آن، راه ها و روش های اجرایی نمودنش در کشور فکر نکرد یا حداقل اگر فکر کرد کسی به عمق وجوبی آن پی نبرد.
تا به امروز رسیدیم. امروزی که شاید دشمن هم همچون ما در حال لمس تنگناست، او نیز همچون ما زجر می کشد. ولی نوع زجر ما فرق می کند. همه زجرهای امروز ما به عمق مشکلاتی که ائمه (ع) در راه تحقق و پیاده سازی نظام اسلامی در جامعه زمان خویش کشیدند نمی رسد. تا آنجا که کار بالا گرفت و جامعه از داشتن و بودن در کنارشان محروم شد. گاهی هدفمان را از انقلاب و تلاش برای پیاده سازی اسلام در جامعه از یاد می بریم. از یاد می بریم که تمام تلاشمان در راه تحقق، تداوم انقلاب، یافتن لیاقت برای سربازی و رسیدن به آرمان سرداری سپاه مهدوی است. اگر هدف پیش رویت باشد و نصب العینت شود، دیگر کمتر احساس ضعف و شکست می کنی. شعب را به یاد می آوری و به خاطر می سپاری تو اولین نیستی که تحریم و مشکلات اقتصادی را متحمل می شود در راه رسیدن به آرمانِ پیاده سازی و حاکمیت اسلام بر کره خاکی.
دست در دست ماکتی از پدر
#به قلم خودم #قلم_خودم #تولیدی #تولیدی_به_قلم_خودم #روشنگری #جهاد_روشنگری #روشنگری_و_بصیرت_سیاسی #مدافعان_حرم #شهید #شهادت #بصیرت_افزایی #حکومت #حضرت_مهدی (عج) #مدافع_حرم
─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─ ?
مریم و ملیکاسادات دست در دست ماکت پدرشهیدشان سیدسجادروشنایی شهادت بهمن 94/سوریه
─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─ ─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─
7 تیرماه ساعت۳بعدازظهر
دست در دست ماکتی از پدر
نگاه کن، نگاه کن، با دقت بیشتر نگاه کن به دخترکانی که در قاب تصویر عکسی پر از شور و احساس را جلوی دیدگانمان آفریده اند. با دستانی پر از مهر و احساس دست در دستان پدری داده که فقط حضورش را در قالب ماکتی زیبا اما بی روح نظاره گر هستند.
وای همین حضور ماکتی پدر هم چقدر احساسشان را در گیر کرده است. با زیباترین احساس حضور پدر را در دنیای رنگارنگ فریب امروز حس می کنند. با چشمانی تحسین برانگیز قامت ایستاده پدر را وارسی می کنند. پدری سرشار از محبت و عشق به فرزند، ناموس، میهن و خدا.
دیگر در این لحظه تمام خواب های آشفته را به باد فنا می دهند و غرق در نگاه شیرین پدری عاشق که لحظه ای آنان را به حال خود رها نکرد، شوری جدید در دستانشان جان می گیرد و جان می دهد به دست های کوچک اما پاکشان تا در آغوش گیرند یاد پدر را.
پدری که رو به دفاع آورد تا فکر، ایثار، مقاومت و کوچ شهادت گونه اش به ابدیت به حال آنان و جامعه فراموش کار کارگر افتد. روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
سوریه رو رها کن فکری به حال ما کن؟!
#قلم_خودم #تولیدی #تولیدی_به_قلم_خودم #روشنگری #جهاد_روشنگری #روشنگری_و_بصیرت_سیاسی #مدافعان_حرم #شهید #شهادت #بصیرت_افزایی #حکومت #حضرت_مهدی (عج) #مدافع_حرم
?این گونه پر می شود جای خالی تو؟! دست در دستان تو و این گونه پر می کنم جای خالیت را با سپردن دست های سردم به ماکتی که تو را به یادم می آورد. چه زیباست بودنت و احساس داشتنت حتی اگر ماکتی باشد که تو را متعلق به من کند و این گونه احساس مالکیت می کنم. تو را ایستاده در کنارم همچون گذشته احساس می کنم. احساسی که با تو و با حضور این چنینیت جان می دهد به دستان خالی از احساسم بابا .
بابا یادت رهایم نمی کند و غرق در احساس با تو بودن همسفر بوسه های عاشقانه ات می شوم در روزهای بی تکرار سرنوشت. پدر واژه ای پر امید که در این لحظه از یادش و یادآوری شیرینی نگاهش سیراب می شوم و مرا و احساسم را با خود می برد به روزهای زیبای بودنش. هر دو همسفر روزهای بی تکرار می شویم به دور از غروبهای سربی شهرهای دور. غرق شویم در موج نگاهش، نگاه آخرینی که شیرین ترین هدیه بود به دخترکانی که اوج شادیشان بوسیدن و بوییدن پدر است.
چه می شود کرد، چه می شود گفت، به پدری که راه حق را برگزید. در این لحظه فتنه تو و باور عمارگونه ات را، من، او و آنان محتاجیم. تو نیستی اما رهایمان نکردی و نمی کنی. یک جرعه آب روی آتش دل می ریزم و بغض هایم را با جرعه ای آبِ اطاعت از ولی فرو می دهم.
پنجره احساسم را می گشایم تا غم نبودنت را بیرون کنم از کاشانه دل و این گونه زمزمه ای هر چند ضعیف به گوشم می رسد که می گویند این لحظه چند؟ آیا توصیفی برای این لحظه هست؟! کجایند کسانی که می گویند سوریه رو رها کن فکری به حال ما کن. چگونه جواب دست های خالی و سرد این دو دختر معصوم و کوچک را می دهند. دخترانی که پدرانشان جان در طبق اخلاص نهادند برای دفاع از ناموس و مام وطن، مرزها را پشت سر نهادند، در غربت با ایادی استکبار جنگیدند تا من و تو دچار اضطراب و ترس نشویم و جنگ به ایران نرسد. هرگز بر زبانشان جاری نشد که سوریه رو رها کن فکری به حال ما کن و هم اینان سایه جنگ را از سر ما کم کردند تا کسی دیگر نتواند ادعا کند که ما سایه جنگ را از سر شما با مذاکرات بی فرجام کم کردیم.
کیست و کجاست آن عماری که علی را یاری کند و کجاست آن مالکی که علی را مدد رساند، در افشای چهره معاویه زمان که با کمک عمروعاصی ظاهر الصلاح به دنبال استحاله و در حال پایه ریزی و استحکام اندیشه و باوری برای جدایی عرصه دین از جامعه و مسائل مرتبط با آن است.
حال من کجایم، تو کجایی، او کجاست، ما کجاییم، شما کجایید، آنان کجایند؟ در این کوران فتنه که غبار نفاق حق و باطل را در هم آمیخته، پس بیش از پیش باید بصیر بود و هوشیار و گوش به فرمان، تا رهبرم سیدعلی بفرماید ” آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند” و احساسم را با عقلی کامل همراه می کنم تا نقشی نو در اندازم برای ایجاد امید و خودباوری در جامعه در جهت مبارزه با دشمن و استکبار جهانی پس احساست را هدیه کن به راه حق و امید به آینده با زمینه سازی ظهور سبز مهدوی.
─┅═ঊঈ?ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ?ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─
? مریم و ملیکاسادات دست در دست ماکت پدرشهیدشان سیدسجادروشنایی شهادت بهمن 94/سوریه ─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─ ─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
قفسی ساخته ام
یکشنبه ساعت ۱۱:۳۰ شب
قفسی ساخته ام
چیزی از اعماق جانم فوران کرد. موجی شد احساسم. گاهی دوست داشتن های دوباره ام برایم تداعی می کند صدایی را که شکستن دلم را برملا کرد.
چه راحت گذشتی از بودنم. بودنی که با هجومی از احساس خواستنت همراه بود. پس قلبم دوست داشتنت را به آزمون گذاشت. آزمونی سخت که فقط تو در آن پیروز شدی. و من بازنده ای شدم که دلم را، عزیز ترین لحظات زندگیم را به باد فنا دادم. تو بودنم را به تمسخر گرفتی. و ندیدی احساس شورانگیزم را که با بودنت در حال تجربه کردنش بودم.
تو و تو، وای از تو و از نبودنت، نماندنت بر سر پیمان عاشقانه امان و وای از تو و بی وفاییت. وای از تو که مرا گذاشتی و گذشتی و سوپاپی سنگی بر دلت نهادی که اشک های سوزانم راهی برای رسوخ در آن نیابد. چه سخت بود عادت کردن به نداشتنت و دل به دیار تنهایی سپردن.
من با کوله باری از گذشته، پر از رویاهای خام دخترانه رهسپار شدم به آینده ای که به اجبار برایم رقم زدی. مرا به گوشه رینگ زندگی کوباندی. ولی این منم که در کشتی کج ناجوانمردانه ات چنگ در چنگال نامیدی می زنم و خود را با دوپینگی آگاهانه به سفره احسان کریم مهربان مهمان می کنم.
بگو و بگو و از بر لب آوردنش نترس. هر چه بادا باد!؟ دل را نجات بده از منجلاب تاریکی و خود را آزاد کن از قید ندانستن ها. گوش بسپار به صدای عاشقانه ای که ندا می دهد تو را و تنها رهایت نمی گذارد.
اما یاد نگاهت رهایم نمی کند. فاصله ای را طی می کنم از اولین نگاه شیرینت تا آخرین نگاه خسته ام. نگاه آخرم را به یاد می آورم و مرورش می کنم دهانم خشک می شود و جرعه ای آب پایین می دهم بغضی که گلویم را می فشارد. قلبم بیشتر از همیشه می تپد. نه از شیرینی نگاه اولش بلکه از خشم نگاه آخرم. یادآوریش هم برایم دردآور است.
هوای اطراف سنگین است، پنجره احساسم را می گشایم، برای خالی شدن دل از هجوم غم. دل به لبخند خدا می سپارم. جرعه ای آب بر خاکستر به جا مانده از غم هایم می ریزم تا دیگر آتش دل از زیر خاکستر خشم زبانه نکشد. به امید یافتن همسفری برای روزهای بی تکرار زندگی روزگار می گذرانم تا دیگر مادرم موج نگاهش بارانی نشود از دیدن لبخندهای گاه و بیگاهم که باعث شد کوچ اجباری کنم به آخرین نقطه دنیا در آسایشگاهی که غروبهای سربی شهرهای دور را به خاطر می آورد.
گاهی راه گریزی نیست از بارش ابرهای ترهم و چه ندانسته غمت را تفسیر می کنند و چه نازیبا سرنوشتت را به تصویر می کشند. قضاوت ها مرا به آن جا رساند که قفسی ساخته ام برای احساسم و با تمام وجود نگهبانیش را می دهم تا سیلابی ناجوانمردانه آن را به بازی نگیرد.