حضرت خضر پیامبر یا عالم؟
آیا حضرت خضر پیامبر بوده است؟
و در اینكه او پیامبر بوده است یا نه، روایات متفاوتی داریم:
درجلد اول اصول كافی روایات متعددی نقل شده است كه دلالت بر این دارند كه این مرد عالم، پیامبر نبود، بلكه دانشمندی همچون «ذوالقرنین» و «آصف بن برخیا» بوده است.
در حالی كه از پاره ای دیگر از روایات استفاده می شود از جمله شیخ صدوق(رحمة الله علیه) از امام صادق نقل كرده، آن حضرت فرمود: «خضر از پیغمبران مرسل بود كه خداوند او را به سوی قوم خود مبعوث فرمود و او مردم را به توحیدخداوند و اقرار به پیغمبران و كتابهایی كه بر آنها نازل شده بود دعوت كرد، و معجزه اش این بود كه بر هیچ چوب خشك یا زمین بی علفی نمی نشست، جز آنكه چون برمی خاست، سرسبز می گردید و به همین سبب او را خضر گفتند.(1)
(1)تاریخ انبیاء/سیدهاشم رسولی محلاتی/ص۴۷۴.
پل زندگی
پل زندگی
سال های سال بود كه دو برادر در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود با هم زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند و پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد. كار به جایی رسید كه از هم جدا شدند. از دست بر قضا یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید.
نجـار گفت: من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟
برادر بزرگ تر جواب داد : بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده است .
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم. نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار.
برادر بزرگ تر به نجار گفت: من برای خرید به شهر می روم، آیا وسیله ای نیاز داری تا برایت بخرم؟ نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد: نه، چیزی لازم ندارم !
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود !!!کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است…
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم….
پی نوشت :
سایت علمی نخبگان جوان
باد غرور، مانع حركت
باد غرور، مانع حركت
مدرسه ای دانش آموزان را با اتوبوس به اردو می برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می شود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می شود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می شود و پس از به وجود آمدن صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می کند.
پس از آرام شدن اوضاع، مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره. اما هیچ کدام چاره ساز نبود تا اینکه پسربچه ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می دانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر می گوید: «برو بالا پیش بچه ها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل می گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی می آورد.»
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلم مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.»
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.[1]
پی نوشت :
1.سايت انجمن گفتگوي ديني، بخش مشاوره
قصه و افزایش خودکنترلی در کودک
قصه خوانی و قصه گویی: قصه و نمایش خلاق جزیی از زندگی کودکان است. انسان به خصوص بچه ها عاشق قصه اند و حتّی از قصه های جذاب تکراری استقبال می کنند از قصه می توان نکات و مهارت های زندگی مانند خودکنترلی را آموزش داد. به کودک می تواند از زبان قصه فهماند که تو هم باید مانند شخصیت داستان به جای گریه خواسته ات را بیان کنی و یا خشمت را از همان روش هایی که او کمک گرفت، کنترل کن.
حضرت خضر در قرآن
آیا در قرآن نام حضرت خضر برده شده است؟
در قرآن مجید صریحاً نامی از خضر برده نشده است، و از رفیق یا استاد حضرت موسی تنها به عناوینی که بیانگر مقام عبودیت و علم و دانش خاص اوست یاد شده است.
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما» (در آن جا) بنده اى از بندگان ما را یافتند كه رحمت (و موهبت عظیمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم.» (سوره کهف آیه65)
که در روایات متعددی این مرد عالم بنام «خضر» معرفی شده است، و از بعضی روایات استفاده می شود كه اسم اصلی او «بلیا ابن ملكان» بوده (1) و خضر لقب اوست، زیرا هر كجا گام می نهاده، زمین از قدومش سرسبز می شده است.
این مرد یك دانشمند الهی و مشمول رحمت خاص پروردگار، و مأمور به باطن و نظام تكوینی جهان و آگاه از پاره ای از اسرار بوده ، و از یك جهت معلم موسی بن عمران بوده است، هر چند حضرت موسی درپاره ای از جهات بر او مقدم بوده است.
(1) کمال الدین ، شیخ صدوق، ج2، ص391