و ذکرهم بایام الله
و ذکرهم بایام الله
یعنی یادآوری اینکه یه روزی شاه مملکت از سگ آمریکایی پستتر بود
یعنی امروز نهایت رفاقت با آمریکا و آمریکایی جماعت، راضی شدن به اینِ که گاو شیرده اشون بشی
روز ثبت احوال
❇❇❇۱۳۹۸/۱۰/۳❇❇❇
✅روز ثبت احوال
✳سازمان ثبت احوال کشور یکی از سازمان های دولتی ایران است.که جمع آوری اطلاعات وآمار جمعیتی کشور ایران را به عهده دارد . این سازمان با وظایف وعملکرد مستقل از نهادهای زیر مجموعه وزارت کشور است .این سازمان وظیفه تهیه اطلاعات ثبتی زاد،ولد،مرگ ومیر وازدواج ونیز صدور مدارک هویتی مانند شناسنامه رابر عهده دارد.رئیس این سازمان درحال حاظر حمید درخشان نیا است .
✳ تاریخچه
بر اساس مصوبه هیئت وزیران درتاریخ ۲۰ آذر ۱۲۹۷خورشیدی مقررات تشکیل اداره سجل احوال در وزارت کشور تهیه شد و نخستین شناسنامه به نام فاطمه ایرانی درتاریخ ۳دی همان سال صادر شد .از سال ۱۳۰۴ شمسی بر اساس قانون دریافت شناسنامه برای کلیه شهروندان ایرانی درمناطقی که درآن ها اداره سجل احوال دایر بود الزامی شد.اداره کل احصائیه وسجل احوال بر اساس مصوبه ۲۰ خرداد ۱۳۰۷با وضایف مستقل وبه عنوان نهادی وابسته به وزارت کشور کار خود را آغاز کرد .ونام آن در سال ۱۳۱۹به اداره کل آمارو ثبت احوال تغییر کرد وآخرین بار با تعریف وظایف مستقل وساختار جدید این نهاد به نام کنونی یعنی سازمان ثبت احوال کشور تغییر نام داد.
✳وظایف سازمان ثبت احوال کشور
بر اساس مصوبه سال۱۳۶۳مجلس شورای اسلامی وظایف سازمان به شرح زیر است.
1⃣ ثبت و صدور شناسنامه برای نوزادان
2⃣ثبت مرگ و صدور گواهی وفات
3⃣تعویض شناسنامه
4⃣ثبت ازدواج وطلاق ونقل تحولات
5⃣صدور گواهی ولادت برای شهروندان خارجی 6⃣تنظیم دفاتر ثبت کل وقایع ونام خانوادگی 7⃣تهیه آمارهای جمعیتی
8⃣صدور کارت شناسایی ملی با شماره ملی وکد پستی ده رقمی برای افراد بالای ۱۵ سال
سازمان ثبت احوال دارای یک حوزه ستادی وسی یک اداره کل در سی ویک استان کشور است .
حوزه ستادی دارای ۳ معاونت وشش اداره کل است.رئیس سازمان ثبت احوال کشور معاون وزیر کشور به حساب می آید.
سلام بر ابراهیم۱
سلام بر ابراهیم ( پارت اول )
زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
محبت پدر
درخانه کوچک ومستاجری در حوالی میدان خراسان تهران زندگی می کردیم.اولین روزهای اردیبهشت سال ۱۳۳۶بود.پدر چند روزی است که خیلی خوشحال است .خدا در اولین روز این ماه،پسری به او عطا کرد .او دائما از خدا تشکر می کرد.هرچند حالادرخانه سه پسر و یک دختر هستیم ،ولی پدر برای این پسر تازه متولد شده خیلی ذوق میکند .
البته حق هم دارد. پسر خیلی با نمکی است.اسم بچه راهم انتخاب کرد (ابراهیم)
پدرمان نام پیامبری رابر اونهاد که مظهر صبر و قهرمان توکل وتوحید بود .واین اسم واقعا برازنده او بود.
بستگان ودوستان هر وقت اورامی دیدند با تعجب میگفتند :حسین آقا تو سه تا فرزند دیگه هم داری ،چرا برای این پسر اینقدر خوشحالی میکنی ؟!
پدر با آرامش خاصی جواب میداد:این پسر حالت عجیبی دارد !من مطمئن هستم که ابراهیم من ،بنده خوب خدا می شود،این پسر نام من راهم زنده می کند !
راست میگفت .محبت پدرمان به ابراهیم محبت عجیبی بود .هر چند بعد از او،خدا یک پسر ویک دختر دیگر به خانواده عطا کرد،اما از محبت پدرم به ابراهیم چیزی کم نشد.
ابراهیم دوران دبستان رابه مدرسه طالقانی در خیابان زیبا رفت. اخلاق خاصی داشت .توی همان دوران دبستان نمازش ترک نمی شد.
یکبار هم درهمان سالهای دبستان به دوستش گفته بود :بابای من آدم خیلی خوبیه . تاحالا چند بار امام زمان (عج) را توی خواب دیده.
وقتی هم که خیلی آرزوی زیارت کربلا داشته،حضرت عباس (ع) در خواب دیده که به دیدنش آمده وبا او حرف زده.
زمانی هم که در سال آخر دبستان بودبه دوستانش گفته بود:پدرم میگه،آقای خمینی که شاه،چند سال تبعیدش کرده آدم خیلی خوبیه.حتی بابام میگه :همه باید به دستورات اون آقا عمل کنند. چون مثل دستورات امام زمان( عج) میمونه.
دوستانش هم گفته بودند :ابراهیم این حرفارو دیگه نزن .آقای ناظم بفهمه اخراجت میکنه .شاید برای دوستان ابراهیم شنیدن این حرفا عجیب بود .ولی او به حرف های پدر اعتقاد داشت .
پایان پارت اول
فرا رسیدن ماه محرم
لبیک یا حسین
امام رضا علیه السلام فرمود: هر گاه ماه محرم فرا می رسید، پدرم (موسى بن جعفر) دیگر خندان دیده نمی شد و غم و افسردگى بر او غلبه میافت تا آن که ده روز از محرم می گذشت، روز دهم محرم که می شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود.
منبع: امالى صدوق، ص 111
فرارسیدن ایام عزاداری سفینه النجاه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به تمام آزادگان جهان تسلیت باد.
من در کنار تو معنا می گیرم
من در کنار تو معنا می گیرم . من با وجودت وجود یافتم. سرتاسر این راه بی رهگذر را پیمودم. گاهی پایم در چاله ای لغزید، به سنگی خورد و مجروح شد. ولی باز از رفتن نماندم تا از سایه ات عقب نمانم.
سراسر این لحظات را احساس با تو بودن پر کرد. غم نداشتن ها، ندیدن ها، نبودن ها را به گور نسیان سپردم. با صدای رسا در گوش دلم نجوا کردم تا سرسپردگی ملکه ذهنی ام شود. دست در دستان پر ز مهرت سپردم. کاسه ای آب و سنگ پشت سر دوری ها ریختم تا برود و دیگر باز نگردد. لب به سخن گشودن دل بی کینه می خواهد. پس فراموش کردم خشم ها و خصم ها را تا لب به سخن باز کنم. دلم برای آرامش تنگ شده است و گوشم خیلی توان شنیدن ندارد.
چه می شود کرد؟ از این همه غم به کجا می توان کوچ کرد. گاهی کوچ اجباری چاره آسایش است. پس گاهی گریزی نیست از منجلاب سختی ها به سوی سایه فرح و آسودن. چه سخت است آزمون و آزمودن. سخت تر از آن روز نتیجه که غم فرو می کشد تو را در خود، خودی مملو از منیت. هرچند که بسیار کوشیدی در کمرنگ کردن و از بین بردنش ولی اغواهای گاه و بیگاه ابلیس گاهی کار خودش را می کند.
پس غفلت نباید کرد چرا که لحظه ای بی خیالی حاصل یک عمر زحمت و مبارزه را به باد فنا می دهد.