آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
آيه شماره 62 از سوره مبارکه یونس
أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
آگاه باشيد (دوستان و) اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند.
1- كسى كه ولىّ خدا باشد، خدا هم ولىّ اوست. [آیاتِ 257 بقره «اللَّه ولىّ الذین آمنوا»، 68 آل عمران «واللَّه ولىّ المؤمنین» و19 جاثیه «واللَّه ولىّ المتقین»] «انّ اولیاء اللّه لاخوف علیهم»
2- كسى كه خوف الهى داشته باشد، خوفى دیگر نخواهد داشت. «ان اولیاء اللّه لاخوف علیهم» (آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است)
3- اولیاى خدا، آینده اى روشن وبدون بیم واندوه دارند. «انّ اولیاء اللّه لاخوف علیهم و لا هم یحزنون»
اول ربیع الثانی و قیام توابین
امروز 11 دی ماه مصادف است با تجاوز سپاه عثماني در سال 1293 هجری شمسی به خاك ايران و نیز اول ربیع الثانی و مصادف با قيام توابين به رهبری سليمان بن صردخزاعي در سال 65 هجری قمری به همراه شانزده هزار نفر به خونخواهي امام حسين(ع) می باشد .
قیام توابین اولین قیام شیعی پس از واقعه عاشورا با هدف انتقام از قاتلان امام حسین(ع). توابین از سال ۶۱ق پس از واقعه عاشورا مخفیانه در پی جمعآوری نیرو و اسلحه بودند. گفته شده است به دلیل عدمهمراهی مختار ثقفی، بسیاری از شیعیان همراه توابین نشدند. این قیام در سال ۶۵ ق به دست مسلمانان و دوستداران اهل بیت(ع) در مقابله با لشکر شام و در منطقه عین الورده رخ داد که رهبری آن بر عهده سلیمان بن صرد خزاعی بود. در جنگی چهار روزه، بسیاری از توابین کشته شدند. باقیمانده سپاه به رهبری رفاعة بن شداد عقبنشینی کردند.
انگیزه قیام
پس از واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش، برخی شیعیان که با وعده بیعت، از حسین بن علی(ع) دعوت کردند به کوفه بیاید و سپس از خطای خویش در پیمان شکنی و یاری نرساندن به امام(ع)، سخت پشیمان بودند، تصمیم بر آن گرفتند که گناه و اشتباه خویش را جبران کنند. آنان در جلسات متعدد به این نتیجه رسیدند که این ننگ جز با کشته شدن در راه امام حسین(ع) و گرفتن انتقام از قاتلان وی پاک نمیشود.[۱]
شکل گیری قیام
چند ماه پس از حادثه کربلا، حدود صد تن از شیعیان در خانه سلیمان بن صرد خزاعی که از چهرههای سرشناس کوفه بود، گرد آمدند. سلیمان در این جلسه با اشاره به آیه ۵۴ سوره بقره و توبه قوم موسی(ع) خطاب به حاضران گفت: ما وعده یاری به اهل بیت پیامبر (ص) دادیم، اما یاریشان نکردیم. در انتظار فرجام کار ماندیم تا آن که فرزند پیامبرمان کشته شد. حال خدا از ما راضی نمیشود مگر آن که با قاتلان او بجنگیم، شمشیرها را تیز کنید و اسب و نیرو فراهم سازید تا فرا خوانده شوید.[۲]
پس از سخنان سلیمان، دیگر بزرگان شیعه و یاران امام علی(ع) نظیر مسیب بن نجبة فزاری، رفاعة بن شداد بجلی، عبدالله بن وال تمیمی و عبدالله بن سعد ازدی به سخنرانی پرداختند و سرانجام سلیمان بن صرد خزاعی به رهبری قیام برگزیده شد.[۳]
اهداف قیام
بنا بر سخنان و جلسات توابین، اهداف آنان در دو جهت بوده است:[۴]
خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع)
سپردن حکومت به خاندان پیامبر اکرم(ص)
گردآوری نیرو
تشکیل جلسات هفتگی توابین در سال ۶۱ ه.ق به صورت پنهانی درباره شکل گیری جنبش، از تهیه نیرو گرفته تا موعد قیام در حضور سلیمان بن صرد برگزار میشد. آنان مخفیانه درون کوفه و قبایل اطراف به تهیه نیرو و اسلحه پرداخته و مقدمات جنگ را آماده میکردند.[۵]
به دنبال تشکیل سپاه، سلیمان بن صرد خزاعی در سال ۶۴ ه.ق نامههایی را به سعد بن حذیفه، رهبر شیعیان مدائن و مثنی بن مخرمه عبدی از بزرگان شیعه بصره مینویسد و آنان را به قیام فرا میخواند. شیعیان بصره و مدائن نیز در پاسخ به نامه سلیمان، آمادگی خویش را اعلام داشته و پذیرفتند که در قیام آنان شرکت کنند.[۶]
آغاز قیام
سلیمان بن صرد در ربیع الاول سال ۶۵ ه.ق قیام خود را شروع کرد. هرچند افراد زیادی وعده داده بودند که همراه وی میشوند اما سرانجام چهار هزار نفر در نخیله ،محل تجمع سپاه توابین، حضور یافتند.[۷]
نقل گردیده که مختار ثقفی، سلیمان را فاقد دانش سیاسی و نظامی میدانست و بخش عظیمی از شیعیان به این دلیل از سپاه سلیمان جدا شدند.[۸]
لشکر توابین در ۵ ربیع الاول از نخیله راهی دمشق شدند. هنگامی که سپاه به کربلا رسید، از اسبها پیاده شدند و گریان خود را به قبر امام(ع) رسانده و اجتماع پرشوری را تشکیل دادند.[۹] سلیمان در میان آنان گفت: خدایا تو شاهد باش که ما بر دین و راه حسین(ع) و دشمن قاتلان او هستیم.[۱۰] توابین نیز به دعا پرداختند تا حال که توفیق شهادت در رکاب حسین(ع) نصیب آنان نشده است، خداوند از شهید شدن آنان پس از او محروم نسازد.[۱۱]
شروع پیکار
توابین قبل از رسیدن لشکر شام، در منطقه عین الورده اردو زد و پنج روز در آن جا به استراحت پرداخت. سلیمان در روز کارزار به تبیین پیکار و سفارشات جنگی پرداخت و جانشینان خویش را معرفی کرد. وی خطاب به حضار گفت: اگر من کشته شدم فرمانده سپاه «مسیب بن نجبه» است و پس از او، عبدالله بن سعد بن نفیل فرماندهی سپاه را بر عهده بگیرد. پس از کشته شدن او، عبدالله بن وال و رفاعه بن شداد، دیگر فرماندهان نبرد توابین هستند.[۱۲] در ۲۵ جمادی الاول، دو سپاه برابر یکدیگر قرار گرفتند و نبرد سهمگین بین توابین و لشکر شام آغاز شد.[۱۳]فرماندهی سپاه شام را عبیدالله بن زیاد بر عهده داشت. حصین بن نمیر، شرحبيل بن ذی الكلاع حميری، ادهم بن محرز باهلى، ربيعة بن مخارق عنوى و جبلة بن عبد الله خثعمى وی را همراهی میکردند.[۱۴]
عاقبت کارزار
پس از نبرد چهار روزه، بسیاری از توابین به شهادت رسیده، در محاصره سپاه دشمن قرار گرفتند. فرماندهان توابین یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و اندک باقیمانده آنان به فرماندهی رفاعه بن شداد بجلی مجبور به عقب نشینی شدند. توابین در مسیر بازگشت به شیعیان بصره و مدائن برخوردند که به یاری آنان آمده بود و پس از ابراز اندوه به شهرهای خود بازگشتند. پس از شکست توابین و رسیدن به کوفه، مختار ثقفی که در زندان به سر میبرد، به تمجید از سلیمان و شهدای قیام پرداخت و وعده داد که انتقام توابین را گرفته و به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کند.[۱۵]
سید حسین محمد جعفری در کتاب تشیع در مسیر تاریخ معتقد است اگر چه توّابین به ظاهر در برابر سپاه اموی شکست خوردند، اما توانستند برای نخستین بار تشکل منسجمی از شیعیان به وجود آورند و چون قیام آنان بر پایه تفکر شیعی و تحت تأثیر شهادت امام حسین(ع) شکل گرفته بود، توانست موجب پیشرفت تشیع شود.[۱۶]
پانویس
1.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۶، ص۲۵، بیروت،دار صادر. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج ۶، ص۲۰۵ و ۲۰۶، دارالاضواء، ۱۴۱۱ ه.ق.
2.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار،ج ۴۵، ص۳۵۵،بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ ه.ق.
3.ابن اثیر، علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۱۶۰، بیروت،دار صادر، ۱۳۸۶ ه.ق.
4. سفاک امانی، محمدرضا ،قیام توابین (4)،فرهنگ کوثر 1379 شماره 41.
5. طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص۴۳۰ و ۴۳۱.
6.مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۵، ص۳۵۵ و ۳۵۶.طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص۴۲۹.
7.ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة،ج ۸، ص۲۷۶ و ۲۷۷ ،بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ه.ق.
8.بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۶۷-۳۶۸.
9ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۱۷۸.
10.طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص۴۵۶ و ۴۵۷..
11.ابو مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، ص۲۹۱، قم، مطبعة العلمیة، بیتا.
12. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص۲۷۸.
13. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۱۸۲.
14 بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص ۳۷۰.
15. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص۲۷۹ و ۲۸۰. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۱۸۴ - ۱۸۶.
16.جعفری، محمدحسین، تشیع در مسیر تاریخ،ص۲۳۲ و ۲۳۳، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
به نقل از سایت ویکی شیعه دانشنامه مجازی مکتب اهل بیت http://fa.wikishia.net
از کفش چینی تا کشف بسیجی
رفتم وضو بگیرم و آماده شوم برای نماز صبح. آرام حرکت کردم تا به نماز خانه گردان رسیدم. هنوز ساعتی تا اذان صبح مانده بود. جلوی نمازخانه یک جفت کتانی چینی بود. توجهم به آن جلب شد. نزدیک که رفتم متوجه شدم کسی در نمازخانه مشغول مناجات با خداوند است. او به شدت اشک می ریخت. آن قدر شدید گریه می کرد که به فکر فرو رفتم. با خود گفتم: خدایا این چه کسی است که در دل شب این گونه گریه می کند؟! خواستم بروم داخل، ولی گفتم خلوتش را به هم نزنم. پشت در ایستادم. گریه های او در من هم اثر کرد. ناخواسته به حال او غبطه خوردم. خودم را سرزنش می کردم و اشک می ریختم. با خودم گفتم: ببین این بچه بسیجی ها چطور با خدا خلوت کرده اند. رفتم و موقع اذان برگشتم. او رفته بود. وقتی به محل مناجات آن شخص رسیدم باورم نمی شد! هنوز محل مناجات او از اشک چشمانش خیس بود! خیلی دوست داشتم بدانم آن شخص چه کسی است. کفش کتانی او حالت خاصی داشت. روز بعد به پاهای بچه ها خیره شدم. بالاخره همان کتانی را در پای او دیدم؛ سید خوبی های گردان، سید مجتبی علمدار.
ذاکر شهید سید مجتبی علمدار منبع : کتاب علمدار
رفاقت یعنی ...
دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.
سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.
حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد.
وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.
سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت ، ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده، سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت ، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت: می دانستم که می آیی….
می دانی ؟! همیشه نتیجه مهم نیست . کاری که تو از سر عشق وظیفه انجام می دهی مهم است. مهم آن کسی است یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.
منبع:asriran.com
قیمت پادشاهی
قیمت پادشاهی
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا.
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:… نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!