تربیت جنسی کودکان و حیا
اسلام قانون طبيعت را با برنامه های تربيتی خود هماهنگ كرده و از عواملی که باعث تحریک و تهييج غريزه جنسى می شود نهی نموده است تا از بلوغ زودرس تا زمان ازدواج جلوگیری شود. چرا که آگاهی زودتر از زمان بلوغی که به ازدواج ختم شود آسيب و گمراهى بسیاری را برای كودك فراهم آورده و او را بهطرف انحراف و فساد و تباهى مى راند و تخريب ذهن و فكر روان وى را در پى دارد. از این رو باید به تربیت جنسی کودکان از سوی والدین بهویژه مادران توجه بسیار گردد.
در زمینه دوری و احتراز از محرک های جنسی در دختران نیز می توان به دو روایت زیر اشاره نمود؛ روایت اول از امام رضا (عليهالسلام) که فرموده است: «اِذا اَتَتْ عَلَى الْجارِيَةِ سِتُّ سِنينَ لَمْ يَجُرْ اَنْ يُقَبِّلَها رَجُلٌ لَيْسَتْ هِىَ بِمَحْرَمٍ لَهُ وَلا يَضُمُّها اِلَيْهِ»؛ «وقتى دختربچه ششساله شد مرد نامحرم حق ندارد او را ببوسد و همچنین نمىتواند او را در آغوش بگيرد». (طوسی، 1407 ق، ج 7، ص 461) این روایت همه را به عدم تحریک دختران از طریق بوسیدن و به آغوش کشیدن توصیه نموده است تا از این طریق عفت اشان حفظ گردد سپس با پرهیز از تحریک جنسی آنان گام بلندی در حفظ و نهادینه کردن عفت در جامعه برداشته شود.
و در روایت دوم امام على (عليهالسلام) فرمودند: «مُباشَرَةُ الْمَرْأَةِ اِبْنَتَها اِذا بَلَغَتْ سِتَّ سِنينَ شُعْبَةٌ مِنَ الزِّنا»؛ «دستمالی كردن مادر به آلت دختربچه ششساله خود يك قسم زنا محسوب مى شود». (طبرسی، 1370، ص 223) پس مادران در زمان شستشو و استحمام دختر خود نیز باید این امر را مورد توجه جدی خود قرار دهند چرا که با این عمل کودک با عمل جنسی و لذت آن آشنا شده و در آینده زمینه بی عفتی فرزند خود را به بار نیاورند. کودکان به خصوص دختران قدم جای قدم مادر می گذارند پس یک مادر عفیف می تواند دختر عفیف تربیت کند و زمینه ساز طهارت نسل گردد. زنی که می خواهد فرزندی پاک و عفیف به جامعه تحویل دهد و پاسدار و حافظ عفت عمومی جامعه باشد، باید به این امور توجه ویژه داشته باشد.
منبع :
1. طوسى، محمد بن حسن، (1407 ق)، تهذيب الأحكام، تهران، دار الكتب الإسلامية.
2. طبرسى، حسن، (1370)، مكارم الأخلاق، قم، شريف رضى.
رابطه عفت با حجاب و حیا
عفت یک حالت نفسانی است و حجاب یک حالت بیرونی، میتوان گفت که حجاب میوه عفاف و عفاف ریشهی حجاب است، حجاب یکی از ابعاد عفاف است، حجاب میتواند ریایی، تحمیلی، ظاهری و یا غیر اختیاری باشد، ولی عفت یک خصلت و ارزش اعتباری است.
رابطه بین حجاب و حیا یک رابطه مستقیم است و این جدای از تعهدهای دینی، احساسی است درونی؛ که شخص در پوشش ظاهری که امروزه با کلمه حجاب بیان میگردد و نوعی ممانعت از ظهور برخی از اعضای خویش بدون این پوشش است نشان میدهد؛ اما آگاهی حدود و نوع آن تفاوت میکند و این امر ریشه در عوامل مختلفی دارد. (مهدی زاده، 1388، ص 23) در حدیث شریف جنود عقل و جهل از امام صادق (ع) از حیا، آزرم، ستر و پاکدامنی به عنوان لشگریان عقل و از بی باکی، رسوایی، بی حیایی و بی حجابی به عنوان لشگریان جهل یاد شده است. (کلینی، ترجمه ی مصطفوی، 1380، ج 1، ص 24)
منبع:
1. مهدی زاده، حسین، (1388)، پرسمان حجاب (پژوهشی در باب پوشش از دیدگاه قرآن)، قم، صهبای یقین.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، (1380)، اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، تهران، اسلامیه.
حیا از منظر امیر
حضرت امیر «علیهالسلام» در کلامی بسیار دقیق و رسا در زمینه حیا میفرمایند: «مَن کَسَاهُ الحَیاءُ تَوبَهُ، لَم یَرَ النَّاسُ عَیبَهُ»؛ «آنکس که لباس حیا بپوشد، کسی عیب او را نبیند.»(دشتی، 1383، ص 482)
در فرهنگ اسلامی، دو واژهی عفت و حیا در بیشتر موارد در کنار یکدیگر به کار میروند که گویای لازم و ملزوم بودن آنهاست. شخصی که دارای صفت حیا است و بر آن مراقبت دارد به سمت عفت سوق داده میشود و از اعمال پلید به دور میماند. هرچند لزوماً عکس این عمل صادق نخواهد بود. چراکه گاه پیش میآید فردی عفیف باشد ولی رفتارهای بیحیایی نیز مرتکب گردد، حیا و عفت مکمل یکدیگرند همچنان که در حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» نقلشده است: «الحُیاءُ قَرِینُ العَفافِ»(تمیمی آمدی، 1366، ص 256)؛ «حیا، قرین عفت است». عفاف حالتی است که به «نفس» آدمی برمی گردد چون این صفت در برخورد با گناه و زشتی در آدمی ایجاد و بروز دارد، سبب خواهد شد تا در مواجهه با شهوتها که در بروز صفت عفت بیشتر نمود دارد آدمی باارادهتر برآید؛ و به فرموده حضرت «علی علیهالسلام»: «عَلی قَدرِ الحَیاءِ تَکُونُ العِفَّهُ»؛ «خودداری از کارهای زشت به مقدار حیا و شرم امکانپذیر است». (شیخ الاسلامی، 1382، ج 2، ص 936)
منبع:
1. دشتی، محمد، ترجمه نهجالبلاغه، قم: شهابالدین،1383.
2. تمیمی آمدی، عبدالواحد، (1366)، غررالحکم و درر الکلم، قم، تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
3. شیخالاسلامی، سید حسین، (1382)، ترجمه غررالحکم و درراللکم، قم، انصاریان.
روزگار زینبی
دوست دارم بنویسم از روزگار پر حزنت. از روز ولادتت که پر ز رحمت کردی خانه ای را که قبل از دو پسر آن را پر از نعمت کرده بود. وقتی به دنیا آمدی آغوش پدر پذیرایت شد. پدری از جنس نور که تو را با بوسیدن غرق نور کرد. مادر از پدر خواست که بر رحمت نازل شده نامی نهد. ولی پدر بر پدربزرگ پیشی نگرفت. زینب نام گرفتی از سوی پروردگار چرا که پدرت زینت آسمان و زمین است و تو زینت بخش پدر. وای چه موسمی شده تولدت. موسم سرور دو برادر از خواهردار شدن، دو برادر از شباب اهل جنه. چه می گذرد بر دل این مادر که ام المصائب لقب می گیری. دلم آشوب شد از نوشتن و مرورش.
آری زمانی که پدربزرگ مغز بادام را در بغل گرفت صورت بر صورتش نهاد و اشک بر گونه هایش جاری شد. ناگاه مادر پدرش را می نگرد که می گرید. با دل آشوبه ای شدید علت گریه را از پدر جویا می شود.
پدر رو به دخترش می کند و از سرنوشت غمبار این رحمت الهی پس از مرگ خود و او می گوید. از هجوم مشکلات دردناک به او پس از مرگشان و مصائبی که به خاطر رضای الهی متحمل می شودپرده برمی دارد. پدربزرگ غرق در مصائبی که در آینده در جلوی چشمانت خواهی دید بر چهره معصومانه ات خیره شده و آرام می گرید و از ثواب گریستن بر تو سخن می گوید. آری چه ثوابی بالاترین از این که چشمی که بر شما می گرید، ثواب گریه بر حسنین نصیبش گردد.
مصیبت نامه ای در پیش داری پدربزرگت که می رود مادر اولین کسی است که به او می پیوندد. پدر و برادری چون حسن را زدست می دهی با سرنوشتی غم انگیز. اوج مصائبت در صحرای کربلا، زیر سم اسبان، بالای نیزه ها و دیدن خیزرانی که بر لب های خونین برادر فرود آمد بود. ولی خود عالیت آن چنان رشد کرده است که دئانت یزید جوابی جز ما رایت الا جمیلا ندارد. دوری دردانه برادر را در خرابه طاقت نمی آوری به سویش پرواز می کنی، پروازی به پهنای ابدیت. چه می شد که بر خود می دیدم که پشتوانه انقلابی جهانی باشم، با تاسی از ام المصائب. چه می شد اگر پشتوانه انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) می شدیم با کوله باری از مقاومت، ایثار و گذشت در پیاده نظام و آمادگی برای ظهور آسمانیش.
1-خطابه زینب کبرى (س) پشتوانه انقلاب امام حسین (ع) صفحات 55 - 57 اثر دانشمند محترم محمد مقیمى از انتشارات سعدى ، به نقل از طراز المذهب ، ص 32 و 22.
2- الخصائص الزینبیه ، ص 155 ناسخ التواریخ زینب (س) ص 47
دخترا بابایی اند
دست در دستان تو و این گونه پر می کنم جای خالیت را با سپردن دست های سردم به ماکتی از تو. چه زیباست بودنت و احساس داشتنت حتی اگر ماکتی باشد که تو را متعلق به من کند و این گونه احساس مالکیت می کنم. تو را ایستاده در کنارم همچون گذشته احساس می کنم. احساسی که با تو و با حضور این چنینیت جان می دهد به دستان خالی از احساسم بابا .
بابا یادت رهایم نمی کند و غرق در احساس با تو بودن همسفر بوسه های عاشقانه ات می شوم در روزهای بی تکرار سرنوشت.
پدر واژه ای پر امید که در این لحظه از یادش و یادآوری شیرینی نگاهش سیراب می شوم و مرا و احساسم را با خود می برد به روزهای زیبای بودنش. هر دو همسفر روزهای بی تکرار می شویم به دور از غروبهای سربی شهرهای دور. غرق می شویم در موج نگاهش، نگاه آخرینی که شیرین ترین هدیه بود به دخترکانی که اوج شادیشان بوسیدن و بوییدن پدر بود.
چه می شود گفت، به پدری که راه حق را برگزید. در این لحظات باور عمارگونه ات را محتاجیم. تو نیستی اما رهایمان نکردی و نمی کنی. یک جرعه آب روی آتش دل می ریزم و بغض هایم را با جرعه ای آبِ اطاعت از ولی فرو می دهم.
─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─
? مریم و ملیکاسادات دست در دست ماکت #پدر #شهیدشان سیدسجادروشنایی #شهادت بهمن 94/سوریه
─┅═ঊঈ ? ঊঈ═┅─
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.