سرباز خمینی
در درگیری های مسلحانه ای که پیش می آمد، باز هم شاهرخ جلوتر از بقیه بود. یکبار یکی از مسئولین کمیته به شاهرخ گفت: چرا شما در درگیری های مسلحانه سنگر نمی گیری، مگر دوره آموزشی سربازی نرفته ای؟ شاهرخ هم گفت: خداروشکر، من برای شاه سربازی نکردم. من سرباز فراری بودم. کسی هم جرات نداشت منو بگیره، حالا هم با افتخار می گم که؛ من سرباز خمینی ام. شاهرخ مطیع بی چون و چرای ولایت بود. وقتی امام (ره) پیام می داد لحظه ای درنگ نمی کرد. می گفتم: امام دستور داده باید اجرا شود. می گفت: من نوکر امام هستم. آقا دستور بده هر کاری باشه انجام می دم.
شهید شاهرخ ضرغام
منبع : کتاب شاهرخ حُر انقلاب اسلامی
دست نوشته ای کوتاه از شهید مرتضی جاویدی
نمی دانم من چکار کرده ام که شهید نمی شوم
شایدقلبم سیاه است.
خدارحمت کند حاج مجید ستوده را ،وقتی باهم
صحبت می کردیم می گفتیم اگر جنگ تمام شود ما
زنده باشیم چکار کنیم ؟
شهيد مرتضي جاويدي
منبع کلام شهدا:سايت 50 سال عبادت
پرورش و خريد و فروش تمساح
س: آيا تمساح و کرکديل حرام هستند؟ آيا استفاده از پوست آنها براى ساخت کيف و کفش و مثل اينها که در نماز از آنها استفاده نمى شود حرام است؟ آيا پرورش اين حيوان که گوشت و پوست آن در خارج از کشور استفاده مى شود براى صادر کردن و ورود ارز به داخل کشور اشکال دارد؟
ج) تمساح و کرکديل حرام گوشت اند ولى اگر ذبح شرعى شوند، استفاده از پوست آنها اشکال ندارد ولى فروش گوشت آنها حتى به افرادى که خوردن آن را حرام نمى دانند، جايز نيست. و لکن تکثير و پرورش و فروش حيوانات حرام گوشت (مثل تمساح و کرکديل) اگر براى منفعت محلله مقصوده اى همچون استفاده از پوست آنها براى موارد مذکور در سؤال باشد و يا استفاده از گوشت اين حيوانات براى تعليف (خوراک) حيوانات ديگر باشد، اشکال شرعى ندارد.
جداکنندگان حق از باطل
پيامبر اكرم(ص) اهل بیت را جدا کنندگان حق از باطل معرفی می نمایند و می فرمودند: أهلُ بَيتي يُفَرِّقونَ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ ، وهُمُ الأَئِمَّةُ الَّذينَ يُقتَدى بِهِم؛ اهل بيت من حقّ را از باطل جدا مى كنند و هم ايشانند آن امامانى كه بايد به آنها اقتدا كرد.
(اهل بیت در قرآن و حدیث: ح 876)
مناظرات امام کاظم (ع)
آیا برای امام کاظم (ع) مناظراتي با اديان و فرق اسلامي مانند دوران امام رضا (ع) نقل شده است؟
پاسخ :
امام موسي كاظم در طول عمر مباركشان گفتگوهاي علمي، متعددي با خلفاء، علماء و شخصيتهاي مختلف داشتند كه اسامي آنها عبارتند از:
1. هارون الرشيد 2. يعقوب ابن جعفر 3. عبدالغفار سلمي 4. ابي يوسف 5. حسن ابن راشد 6. نعمان ابن ثابت 7. مهدي عباسي و افراد ديگري كه تفصيل مباحث ايشان در كتب معتبر بيان شده است. که تنها به بیان یک نمونه بسنده می کنیم:
ابو يوسف و محمد بن الحسن كه هر دو به مذهب اهل سنت، مجتهد عصر و از شاگردان ابوحنيفه بودند، با هم قرار گذاشتند نزد امام کاظم (ع) در زندان بروند و مسائل علمي از او بپرسند، و به اعتقاد خود با او مناظره كنند. چون به خدمت آن حضرت رسيدند، مقارن رسيدن ايشان مردي كه از طرف سندي ابن شاهك موكل بر آن حضرت بود، آمده گفت: نوبت من تمام شد و به خانة خود مي روم، اگر شما را خدمت وكاري هست بفرمائيد كه چون نوبت من شود آن را انجام دهم.
امام فرمود: «برو، خدمتي و كاري ندارم». و چون مرد روانه شد رو به ايشان كرد و گفت: «تعجب نمي كنيد اين مرد كه امشب خواهد مرد و قصد دارد كه فردا براي حل مشكل مرا ياري نمايد». پس هر دو برخاسته و بيرون رفتند در حاليكه به هم مي گفتند: ما آمده بوديم از او مسائل واجب و سنت بشنويم، او خود از غيب خبر مي دهد، كسي را فرستادند تا بر در خانة آن مرد منتظر خبر نشست، نصفي از شب گذشت، فرياد و ناله از خانه بلند شد، مأمور پرسيد چه شده است؟ گفتند: آن مرد بدون هيچ بيماري و مرضي مرده است. فرستاده رفت و خبر را به آن دو رسانيد. ايشان به خدمت امام آمده پرسيدند: مي خواهيم بدانيم كه شما اين علم را از كجا به هم رسانده ايد؟ امام فرمودند: «اين علم از آن علمها نيست كه ديگري را راهي به آن باشد. اين علم از آن باب است كه رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ اخبار فرموده بود، علي بن ابيطالب را.» آن دو متحير و مبهوت شدند و هر چه خواستند حرف ديگري بزنند نتوانستند و برخاسته و شرمنده برگشتند.(1)
(1) اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه، مهر، چاپ دوم، 1364 هـ. ش، ج 3، ص 55